وروگرد ورويِرد (بروجرد)

از دو كلمه «ورو » ( که برخي معتقدند همان  «بر او» است ) به معني «بهرام» و «گرد» (به معني دايره يا شهر) تشكيل شده و به معني « بهرام گرد» يا «شهر بهرام» مي باشد (بعضي آن را به معني « بر گرد او » يا «بر او گرد» يا همان «وروگرد» مي دانند و معتقدند هنگام حكمراني بهرام در لرستان ؛سپاهيان و مردم منطقه در بروجرد « برگرد او»  جمع شده و لذا وجه تسميه بروجرد از براوگرد مي باشد ) .

در اوستا بهرام به معني « پيروزمند و كشنده دشمن » ابتدا بشكل verehragna  يا ورترغن بكار رفته و با توجه به اصل موجز شدن كلمات به مرور زمان  و تبديل برخي از آنها در زبان شناسي ، حرف اول و آخر «ورتهرغن»   ( و- ن) به مرور زمان به (ب-م) تبديل  و «ورهرام»  به «بهرام» مبدل شده است . «ورهرام» در گويش لري بصورت «ورو» تلفظ و بكار برده شده است . قلب «ن» به «و» در زبان لري بسيار متداول است ( « تهران» كه در لري به آن «تيرو» گفته مي شود) .

 توه باواس -  َبئـُس ( دخمه باباعباس)

در محل  چگنی  دخمه ای  به نام  بابا عباس است  که در گویش  لری بگونه توه باواس   َبئـُس Baos  تلفظ میگردد  و  به غلط  آنرا  بابا عباس  معنی کرده اند   ( با توجه  به   بررسی  های  بعمل آمده  همچین  قبری  در   این  منطقه و  معبد  مهری  وجود ندارد) این معبد   در ابتدای  سینه کش  سفید کوه  قرار  دارد  .  به  چندین   دلیل  معبد  بئس  بمعنی  بابا عباس  نمی باشد: نخست  آنکه  نام  عباس  ریشه اسلامی  دارد  اما   نام  محلی  َبئـُس ریشه اوستایی  دارد  .  در اوستا  َبئـُسی  بمعنی  بت پرستی   ذکر گردیده است  .  دوم  آنکه   در محل چگنی  و حتی  خرم آباد  به آن  منطقه  (توه َبئـُس) Tua Baos  گفته می شود  واژه توه  در  لهجه لری  بمعنی  توبه  می باشد  و  این دو کلمه  روی هم  توبه  بت پرستی  را می رساند ناگفته نماند  آئین مهر پرستی  چندین  هزار سال قبل  از  زرتشت  در ایران وجود داشته  و  به دوران  فریدون  شاه می  رسد  .  و بت  دگرگون شده  بودا  است  که در اوستا  بگونه َبئـُس ذکر  شده است .   

 اسبسو (اسپستان)

نام  دیگری که  ریشه  کهن  دارد  اسبسو  Asbeso  می باشد  و آن منطقه ای است  در نزدیک  جنوب خرم آباد  . این  نام در  او ستا  بگونه  ( اسپوستان) Aspo – Astana و به معنی  اسبستان  است  (جای اسب)  ذکر شده است  .

  ملاوی ، ملاير، مالمیر

ملاوی Melowi   به معنای  مال : سرزمین    آوی : آبی(  سرزمین  آبی )

 ملایر  از دو كلمه «مل» (mal = مال و خانه ) و «آير» (Ayer= آتش ) تشكيل شده لذا ملاير (مال آير ) را بدلیل داشتن آتشگاه بزرگی (از دو هزار سال پیش به این سو) به معني سرزمين آتش ویا آتشكده خوانده یا نامیده اند. 

مالمیر Malmir   این کلمه لری بختیاری است   مال : سرزمین   میر : بزرگ  در لکی مال  به معنای خانه است

 زاگــــرس

بعضی معتقدند ریشه این نام اوستایی است. در زبان اوستایی زاگر Za-G'R' به معنای کوه بزرگ است. اما نظری که بیشتر مورد تایید است این است که این کلمه از نام مهاجران هند واروپایی ساکن در این منطقه معروف به زاگارثی/ساگارتی (Zagarthians/Sagarthians) گرفته شده. نام قدیمی این رشته‌کوه در زبان فارسی «پاطاق» و پیش از آن « کهستان »  و «پهله» بود.واژه «زاگرس» یا «زاگروس» از بیش از هشت دهه پیش و از اواخر دوره قاجار از طریق ترجمه آثار نویسندگان اروپایی (و بعضا از زبان یونانی) وارد زبان فارسی شده و سپس بر روی نقشه ایران نیز گذاشته شد. ظاهراً حسن  پیرنیا  اولین کسی است که واژه زاگرس را در حاشیه صفحه ۲ کتاب خود بنام « تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان» آورده است. او خود تاکید نموده که اروپایی ها چنین (یعنی زاگرس) نامند.

بعد از نوشته پیرنیا بارها به اشتباه از زاگرس به نام کوه یا دره نامبرده شد که برداشت نادرستی است زیرا واژه زاگرس بخش گسترده‌ای از شمال غربی تا جنوب شرقی ایران را با بیش از ۲۴۰ نام از رشته کوه، دشت، دره، رود و شهر و بخش و روستا در استان‌های آذربایجان، کردستان، کرمانشاهان و اصفهان و خوزستان و بالاخره لرستان را شامل می‌شود.

 محمد  قزوینی در کتاب خود می‌نویسد: «زاگرس نام یونانی سلسله جبال غربی ایران مخصوصا بختیاری در غرب ایران است». دردانشنامه لاروس  از زاگرس به کوتاهی به‌عنوان نام دره‌ای که نفت‌خیز است ذکر شده است.

 دیاکف نیز در کتاب تاریه ماد خود در شرح حمله آشوری‌ها به پارسوا و نفوذ در خاک ماد به استناد کتیبه‌های خوانده شده می‌نویسد: «بطوری که در متن تصریح شده، آخرین نقطه لشکر کشی ظاهراً دژ مادی زاکروتی بود».

به استناد مطالب ذکر شده ریشه واژه زاگرس از زبان مادی یا اوستایی است و یونانی‌ها با افزودن «S» (س) به آخر آن این واژه را به شکل یونانی مبدل نمودند. لذا واژه زاگرس (همانند واژه بختیاری) هم نام کوه و دژ و هم ایل، قوم، قبیله و محلی از مادها بوده است.

 

افرينه(آبشار افرينه)

 Afrina يا افرينه  نام آبشار بسيار زيبائي در لرستان مي باشد . واژه اَفرَنكه وَنت (afrangehvat) و همچنين اَفرَجيَمن (Afrajyyama) در اوستا به ترتيب به معني « آب زا و آب دهنده » و « هميشه روان و خشك نشونده» بكار برده شده است .

 چگنــــي

نام منطقه اي واقع در غرب خرم آباد كه شامل دهستانهاي سرآب دوره ؛ ناوه كش و چگني است .

در اوستا كلمه چَگ ( chag)  به معني « جستجو كردن » آمده و واژه « چَگوَنه (chagvanh) به معني كاوشكر و آرزو كننده بكار رفته است . واژه چَيَنگه (chayangah)  به معني «آگاهي؛ آشتي و آرامش انديشه » بكار برده شده است.

رش  رشنو رشوند

در مزديسنان سه فرشته «مهر و سروش و رشن» به داوري روز واپسين گماشته شده اند . واژه «رش» در لكي و كردي به معناي «سياه» بكار رفته است اما در منابع كهن اين واژه به معني «عادل و دادگر» مي باشد 

يكي از طايفه هاي« دشي نو بيرانوند» بنام «رش»(Rash) و نام خانوادگي برخي از مردم در لرستان نیز « رشنو» مي باشد . در اوستا و كتب پهلوي نام فرشته دادگستر رشنو  (Rashnu) ذكر شده و يشت دوازدهم اختصاص به وي دارد . روز هيجدهم هر ماه به نگهباني اين فرشته سپرده شده است.

 ویس ( ويسي يو،ويسيان ، ویس کرمی )

واژه «ويس»(veis) در اوستا به معني اسم مكان  دهكده ؛ روستا و كوي و همچنين فعل «مطیع و سر بفرمان بودن» بكار رفته است . در نوشته هاي بيستون «ويس» (vis) به معناي« خاندان» و «عشيره» مورد استفاده قرار گرفته . در زبان روسي« وِس»(ves)  به معني دهكده و مكان مسكوني  مي باشد .   

  بالاگريــوه

منطقه اي واقع در بخش پاپي است .گريوه  اگر چه در زبان لري به معني گريه و فغان مي باشد اما در اوستا واژه «گريوه» (Griwa) به معني گردنه (كوه) ؛ جاي تنگ و باريك  و لانه جانور درنده ذكر شده است .

 ساكي سگوند و سپهوند

 ساكها (سكاها يا اسكيت ها) از قبايل ايراني زباني بوده اند كه از قرن هفتم  قبل از ميلاد تا قرون 4 و 5 بعد از مبلاد در آسياي ميانه تا كرانه هاي درياي شمال و درياي سياه زندگي مي كردند و در  سنگ نوشته های  داریوش بزرگ  نیز نام چند  طایفه از آنها ذکر گردیده است قبل از استقرار سكاها در ناحيه كرانه درياچه هامون (قرن دوم قبل از ميلاد) ناحيه سيستان كنوني بنام «ذرانگيانا» خوانده مي شد كه بعد حضور سكاها بنام ايشان «سكستان» (سرزمين سكاها) ناميده شد. در قرون وسطي به اين ناحيه «سجستان» و سپس به آن «سيستان» گفته شد.

يونانيان از اين قبايل بنام «اسكيت » و «سرمت» ياد كرده اند. در سنسكريت از آنها بنام «شكا» (shaka) و در چيني بنام « سك» (sek- كه بعدها تبديل به «سي» (sai) شد) نام برده اند. سكاها ؛مادها و پارسيان باستان مشابهت هاي زباني بسياري داشته اند.

واژه «سگ» در زبان اوستائي و مادي بگونه «سپكه» (Spaka) و در پارسي باستان بنام «سكه» در زبان روسي «ساباكه» در تاتي «اسپا» و در طالشي «سپه» گفته مي شود.

نام برخي از سرداران سكائي از نام سك يا سگ چون اسپاكا(Spaca) به معني «سگ نر»  گرفته شده است . نام دايه كوروش بزرگ نيز «اسپاكو» (Spaco ) به معني «سگ ماده»  بوده است  . برخي از نويسندگان فارسي واژه هاي سپاه و سگ را به معني  شجاع و جنگجو  خوانده و آنها را يكي قلمداد نموده اند.

سكاها خود را آشكودا(ushkuda) مي ناميدند و يكي از پادشاهان آنها بنام «پارتورا» در كشور «اشكوزا» حكومت مي رانده است كه بسيار شبيه اسامي و نامهاي  اشكاني و پارتي است. اشكانيان خود را «كتك خوتاي» (كدخداي) مي ناميدند و اين نام  را به معني پادشاه بزرگ بكار مي بردند. هنوز هم يكي از تيره هاي طايفه سكوند(سگوند) در لرستان بنام «كت خدا» معروف مي باشند.

منابع :

1.       پیوند  واژه های  لری  با دیگر  زبان های آریایی، ایرج محرر

2.       تاريخ ماد، دياكونوف  -ترجمه كريم كشاورز

۳.       وبلا ک لرسو

نوشته شده توسط ندا... در پنجشنبه بیست و پنجم مهر 1387 | 34 نظر