1-حرف را به عنوان علامت مفعول :گفت می باید تورا تا خانه قاضی برم(ص 19) خود را وارهان(ص19)آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم (ص26)هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت (ص27)و....
2-حرف را به جای حرف اضافه برای :منت خدای را (برای خدا ،ص12)ما راچه تحفه کرامت فرمودی ( برای ما ،ص14)اصحاب را ( برای اصحاب ،ص14) در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود (برای کسی ،ص53)بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است ( برای بی عشق زیستن ،ص56)خستگان راه را ( برای خستگان ،ص87)بخشندگی وایثار را سراپا دست باش ( برای بخشندگی ،ص87)سپاس خورشید را ( برای خورشید ، ص87)فریب آزاده مردم را (برای فریب ،ص87) آتش ابراهیم را نبود زیان ( برای ابراهیم ،ص106)تورااین هردو نیست ( برای تو،ص 115)در خرد وبینش اورا همتایی نیست ( برای او ،ص120)شیر مردی باید این ره را شگرف ( برای این راه ،ص120)شما را چراغ فرا میداشتم ( برای شما ،ص128)گَلّه ما را گِله از گرگ نیست (برای گله ما ، ص141)
3-حرف را به جای حرف اضافه به : همه را رسیده (به همه ،ص12) فراش باد صبا را گفته ( به فراش ،ص12) دایه ابر بهاری را فرموده ( به دایه ،ص12)داروغه را گوییم ( به داروغه ،ص19)سریر ملک عطا داد کردگار تورا ( به تو ،ص36)بنده را گوید (به بنده ،ص53)چواز شمعی رسد پروانه رانور ( به پروانه ،ص56)پاداش هر زخمه سنگی را ( به پاداش ،ص87)من را هم گفتید، همه را گفتید ( به من ، به همه ،ص88)همی دادمژده یکی را دگر ( به یک دیگر ،ص104) یک یک آنان را پاسخ گفت ( به یک یک ،ص122)گفت ما را ( به ما ،ص122 ) زبانم را بیانی آتشین ده ( به زبانم ،ص163)
4-حرف را به جای حرف اضافه از : آشنایان را در ایام پریشانی بپرس ( از آشنایان ،ص49)یکی را از ملوک عجم ( از یکی از ملوک ،108 )وزیر ،ملک را پرسید ( از ملک ،108)قضا را قرعه به نام ( از قضا ،122)
5-حرف را به جای حرف اضافه در :که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار ( در نزد من ،ص101)
6- حرف را به جای حرف اضافه با:بسته مهر را پیمان ( با مهر ،ص112)
7- حرف را به عنوان رای فک اضافه :اطفال شاخ را به قدوم فرارسیدن بهار کلاه شکوفه بر سر نهاده ( برسر اطفال شاخ ،ص12)کان سوخته را جان شد ( جان آن سوخته ،ص14)گفت نزدیک والی را سرای ( سرای والی ،ص19) مر زبان را مشتری جز گوش نیست ( مشتری زبان ،47)همه صاحبدلان را پیشه این است ( پیشه همه صاحبدلان ،ص105)معرفت را وادی ای بی پا وسر ( وادی معرفت ،ص123)
که باشد شادمانی را سزاورار ( سزاواز شادمانی ،ص153)دلم را داغ عشقی بر جبین نه ( برجبین دلم ،163ص)
رای مالکیت که در قسمت فارسی یازدهم توضیح داده شد : چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان (دیوار امت نهاد،ص13)چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان ( آن نهاد ،ص13) کان را که خبر شد ( آن نهاد ،ص14)مارا فراغتی است که جمشید جم نداشت ( مانهاد ،ص27)لیک چشم وگوش را آن نور نیست ( چشم وگوش نهاد ،47) تو را به درگاه حق تجلی وقرب باشد ( تو نهاد ،ص51)مرا از خود یاد نیاید ( من نهاد ،ص51)او را به جمال میلی نباشد ( او نهاد،ص52)در رگ جان هرکه را چون زلف پیچ وتاب است ( هرکه نهاد ،ص56) ) مرا لطف تو می باید ( من نهاد )بر آتش یکی را بباید گذشت ( یکی نهاد ،ص100) سری پر زشرم وبهایی مراست (من نهاد ،ص103) رهایی مراست (من نهاد،ص103)تو را این هر دو نیست ( تو نهاد ،ص108) پادشاه را کرم باید ( پادشاه نهاد ،ص108) همگنان را خون گرمی بود ( همگنان نهاد ،ص109) ما پرندگان را پیشوا وشهریاری است ( ما پرندگان نهاد ،ص120)چون بود اقلیم ما را شاه نیست ( اقلیم نهاد ،ص120)ستارگان افلاک را در آن راهی نیست ( ستارگان افلاک نهاد ،ص154)هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست ( هر آن دل نهاد ،ص163)
رای بعضی از جملات را می توان در معنای حرف اضافه برای نیز در نظر گرفت ؛ مثل : چه غم دیوار امت را ،چه باک از موج بحر ، لیک چشم وگوش را ،ما را فراغتی است ، سری پر ز شرم و... .البته رای مالکیت آن ها بهتر است که کتاب چیزی درباره ی آن نگفته است .به عنوان مثال ، در بیت : «کان را که خبر شد خبری باز نیامد »اگر دانش آموزی بپرسد :نوع رای به کار رفته را چه در نظر بگیریم ؟ چه جوابی بدهیم؟عصرتابستانتان به سلامتی وفراغت . حسن دهقان