معادل فارسی var یا کمک داور ویدئویی

باسلام امروزه از فن اوری کمک داور ویدئویی varدر مسابقات ورزشی زیاد استفاده می شود .می توان به جای var از معادل فارسی آن (ویدئو یار) استفاده نمود . هم تلفظ آن آسان است وهم معنای آن را می رساند . با آرزوی شبی خوب و گرم در این زمستان سرد برای شما . حسن دهقان

معادل فارسی ( اینفوگرافیک )

اینفو گرافیک از دو وا ژه اینفو( اطلاعات ) وگرافیک ( نقاشی یا طرح ) ساخته شده است .فرهنگستان زبان فارسی برای معادل فارسی این کلمه  وا ژه « اطلاع نگاشت » را پیشنهاد کرده است .هم تلفظ «اطلاع نگاشت »برای خواننده سنگین هست و هم معنای آن نارسا است .

 می توان از وا ژه « داده نگاری » برای معادل آن استفاده نمود که هم راحت تلفظ می شود وهم معنای آن را کامل می رساند . داده که همان اطلاعات است ونگاری هم به معنای به تصویر کشیدن آن اطلاعات.به کسانی هم که این کار را انجام می دهند ، «داده نگاران» می گویند . عصرتان به خیر وخوبی .حسن دهقان     

معادل فارسی اینفلوئنسر

 هر چه جست وجو کردم نتوانستم برای این کلمه معادل فارسی بیابم . اینفلوئنسر( چه قدرهم تلفظ آن سخت است ) به افراد تاثیر گذار در شبکه های اجتماعی می گویند و بیشتر هم در این شبکه ها معروف هستند .البته گاهی به آنها شاخ هم می گویند که مناسب نیست .اگر بخواهیم برای آن معادل فارسی پیدا کنیم به نظرم کلمه « ابر مجاز»یا« ابر مجازان» بهتر است . ابر به معنای برتر است ومجاز هم به همان شبکه های مجازی اشاره دارد، یعنی افراد ی که در شبکه های مجازی برتر هستند  .عصرتان به خیر وشادی .حسن دهقان

معادل فارسی  برند

  فرهنگستان زبان فارسی  برای معادل فارسی این کلمه « ویژند »!!! را توصیه نموده است . راستی این کلمه «ویژند »بر اساس کدام معیار ساخت کلمه  در زبان فارسی ساخته شده است ؟ اصلاً چه معنای به ذهن مخاطب  می رساند ؟ مخاطب در کدام فرهنگ یاصفحه مجازی  به دنبال  معنی آن بگردد ؟ فکر کنم آخر سر هم مایوسانه برای  درک معنای آن باید به همان معادل خارجی آن پناه ببرد.  مثلاً یکی بگوید : گوگل هم یک ویژند است . حالا وی ژند یعنی چی ؟به قول حضرت نظامی  هر دم از این باغ بری می رسد .  

 اما برای معادل فارسی « برند » می توان از وا ژه « به نشان » استفاده نمود به معنای نشان برتر. برای برند تعریفات مختلفی بیان کرده اند ، از جمله:طرح ، نام، نماد ، ارزش  اعتباری  یا هر ویژگی دیگری که  مشخص کننده خدمات یا یک کالا باشد وآن را ازخدمات و کالا های دیگر ممتاز می کند ( ویکی پدیا ) که به نوعی همه این تعاریف تقریباً در کلمه « به نشان » نهفته است .

با آرزوی سلامتی برای شما عزیزان و دوستداران زبان فارسی.حسن دهقان

خوانندگان گرامی می توانند از طریق بخش (نظر دهید) سوالات ،نظرات وپیشنهادات خود را بیان کنند یا از طریق

 جیمیل با ما ارتباط برقرار کنند . برقرار باشید . آدرس جیمیل:

( dehghan . 916 @ gmail .com  )

 قید در کتاب فارسی یازدهم (ص 31)

کتاب برای تعریف « قید » ابتدا چند مثال آورده است وبعد نوشته است : در همه جمله های بالا به جز جمله آخر کلمه امروز نقش های اسم را گرفته است . کلمه « امروز » در جمله آخر هیچ یک از نقش های اسم را ندارد  . «امروز»  گروه قیدی است .

حالا اگر کسی بپرسد که آیا مگر قید هم یکی از نقش های اسم  در جمله نیست ، باید چه جواب داد ؟  مگر کلمه « امروز » در جملات بالا با جمله آخر تفاوت اساسی دارد که نویسندگان  کتاب آن را جدا کرده اند ؟

 متاسفانه نویسندگان کتاب به این نکته دقت نکرده اند که اسم هم می تواند نقش قیدی بگیرد ویکی از نقش های اسم  در جمله نقش «قید» است. مثال : بهارهمه جا سبز می شود . بهار که اسم است ،نقش قید دارد.پاییز برگ درختان می ریزد. پاییزکه اسم است ،نقش قیدی دارد . بنابر این همان گونه که مفعول یکی از نقش های اسم در جمله است ، قید نیز یکی از نقش های اسم در جمله  است. پس در جمله آخر ( امروز به کتابخانه می روم ) تفاوتی با جملات بالا ندارد جز آن که نقش « امروز » قید است .   

این گونه تعریف کردن ها و مثال آوردن ها  در کتاب چیزی جز سر درگمی دانش آموز ودبیر ندارد و کتاب تعریفی به این آسانی را چنان پیچیده بیان کرده است که باید برای توضیح آن کلی زحمت کشید .

بدتر از این مطلب ، جمله آخر کتاب است که نوشته است : قید می تواند از نظر «نوع» اسم یا صفت یا قید باشد . اولاًهمه ی قید ها این گونه نیستند . فقط بعضی از قید ها هستند که با اسم یا صفت مشترک هستند .پس آوردن مطلق کلمه قید در این جمله درست نیست . دوماً چرا دیگر کلمه قید را دوباره تکرار کرده است ؛ یعنی قید از نظر نوع می تواند قید باشد !!!خوب قید که قید است.بهتر بود کتاب می نوشت : بعضی از قید ها از نظر نوع کلمه  با اسم وصفت مشترک هستند.چند مثال هم برای آن می آورد .  عصرتان به شادی و خوبی . حسن دهقان

 

 بعد ازاین وادی حیرت آیدت    /     کار دایم درد و حسرت آیدت  مرد حیران چون رسد این جایگاه   / در تحی

شاید برای دانش اموزان این سوال پیش آید که بعد از گذشتن از وادی های مختلف و آن همه تحمل سختی ها ی راه سلوک ،چرا تازه سالک دچار حیرت و سر گردانی می شود ؟مگر ممکن است کسی که تا این مرحله از راه عشق را طی کرده است ، دچار تحیر وسرگردانی شود ؟

ابتدا باید توضیحی درباره این وادی  ( حیرت ) داده شود  . حیرتی که سالک در این مرحله به ان دچار میشود ، با تحیر معمولی متفاوت است . سالک در این مرحله به یک  حالت بیخودی محض میرسد و آن چنان این بیخودی  بر او چیره می شود که همه شناخت ها و معلومات گذشته از او دور میشود و هر چه  را که مراحل گذشته سلوک  مانند توحید بر جانش رقم زده اند ، فراموش می کند  . چنان که هر چه از او سوال می کنند که مثلاً ایا مستی یا مست نیستی ؟ وجود داری یا نداری ؟ مسلمانی یا کافری ؟ عاشقی یا عاشق نیستی ؟ فانی هستی یا باقی هستی و... نمی تواند پاسخ دهد و می گوید :نمی دانم اصلاً عاشقم یا نه ؟  نمی دانم مستم یا هشیار ؟نمی دانم کافرم یا مسلمان و اصلا ً از خودم هیچ خبر ندارم  و نمی دانم کیستم . همین نمیدانم کار او را به حیرت وسرگردانی می کشاند .

اما این سوال پیش می آید که آیا این مرحله برای سالک لازم است یا خیر ؟

بله ؛ در حقیقت سالک در این مرحله  به یک مرحله خالی شدن وجودش از همه چیز های که به آن ها در گذشته رسیده ، میرسد و وجود خود را از همه دانسته ها ی گذشته پاک می کند  و به او می گویند : حالا وجود خود را از همه نقش هایی که بر جانت زدی پاک کن . در حقیقت مرحله حیرت و مراحل گذشته سلوک برای سالک مثل آن می ماند که بخواهد زمین وجود خود را برای مرحله نهایی ( فنای فی الله )آماده کند و در اینجا به یک زمین اماده کشت می ماند که  تازه معشوق بذر تجلیات الهی  خود را در آن می کارد تا به مرحله آخر ( فنای فی الله ) نایل گردد  و در این مرحله ( فنای فی الله ) است که تازه سالک به آن آسودگی جاودانی می رسد و وجود خود را در دریای بی پایان هستی معشوق ازلی فراموش می کند .صبحتان به خوبی وشادی . حسن دهقان   

بعد از آن وادی توحیدآیدت  /  منزل تفرید وتجریدآیدت ( فارسی سال سوم )

تفرید و تجرید هر دو از مراحل توحیدند که  خود توحید دریایی  بی کران از معرفت است . تجرید مقدمه تفرید است ؛ یعنی سالک باید ابتدا از همه چیز دنیا وآخرت مجرد وجدا گردد و بعد به تفرید بپردازد  .

تجرید : مصدر باب تفعیل است و در لغت به معنای تنهایی ، برهنه کردن ، گوشه گیری یا پیراستن است . در اصطلاح عرفان وتصوف : قطع و ترک  تعلقات  دنیوی واخروی . تجرید سالک  زمانی کامل می شود که همه تعینات وشخصیت او از بین برود  ودل خود را از هر چیز  دنیا و آخرت غیر از خداوند خالی سازد.

تفرید مصدر باب تفعیل است و در لغت به معنای گوشه گیری کردن وکناره گیری برای اجرای امر ونهی خداوند .در اصطلاح عرفان وتصوف: بریدن وقطع کامل از مخلوقات عالم وتنها ماندن با خداوند است . سالک در این مرحله از خلق جدا می شود وبا حق تنها می ماند به صورتی که همه افعال وسخنان او برای خدا است بدون این که خود را در میان ببیند و یا برای آن از خداوند چیزی بخواهد. در این حالت تغییری در احوال و سخنان او حاصل نمی شود ؛ چون فانی در حق وباقی با اوست .سالک در این مقام به جایی می رسد که در دریای توحید غرق می شود  و لذت مشاهده حق را درمی یابد چنان که اگر بلای دو جهان بر سر او فرود آید ، هیچ خبر ندارد؛ چون نه از خود خبر دارد ونه از خلق . ( برگرفته از کتاب شرح اصطلاحات تصوف ؛ ص 148 و17 ) میلاد قطب زمین وزمان ، منجی مظلومان وستمدیدگان جهان ،حضرت حجت ( عج ) بر همه منتظران راستینش مبارک باد . حسن دهقان 

دست معلم از وقب حیوان روان شد .فرود آمد .لب را به اشاره صورت بست .....( کلاس نقاشی . سال دهم )

برای بعضی از دانش آموزان این سوال پیش می آید که وقب دقیقا کجای اسب است ؟ چون در معنای وقب گفته اند که :گودی اندام حیوان . بعد برای معنای آن گفته می شود که : معلم گودی اندام حیوان را کشید . حالا کدام گودی ؟بعضی ها گودی چشم را گفته اند وبعضی ها هم گودی کمر و....

یکی از ویژگی های این درس،  توصیف دقیق صحنه ها وذکر جزئیات بدن اسب  است و نویسنده با دقت،  به نقاشی بدن اسب به وسیله معلم می پردازد .

اگر به این توصیفات دقیق نویسنده خوب نگاه کنیم ووقب را همان گودی اندام اسب بدانیم ، پی می بریم که وقب در اینجا به معنای گودی جلوی پیشانی اسب است نه گودی چشم یا کمر ؛ چون در زیر پیشانی اسب یک گودی و انحنایی وجود دارد که دقیقاً با توصیفات نویسنده مطابقت دارد . معلم بعد از این جمله ( دست معلم از وقب حیوان روان شد )می گوید : فرود آمد .  حالااز کجا فرود آمد ؟   از پیشانی وهمان انحنای پیشانی اسب . وبه دنبال آن لب اسب را هم می کشد و بعد فک زیرین و آخره  . وقتی که آخره ( چنبره گردن اسب ) را می کشد دوباره به صورت اسب برمی گردد و چشم ها و گوشها را می کشد وبه یال و غارب ( میان دو کتف ) می رود .عصرتان به خوبی و شادی .حسن دهقان

 

کرم ورزد آن سر که مغزی دراوست   /  که دون همتانند بی مغز وپوست   فارسی یازدهم ، درس نیکی

در این بیت حضرت سعدی به ستایش وتوصیف  بخشندگان وجوانمردان می پردازد و با یک تشبیه مخفی ومضمر آن ها را به میوه هایی تشبیه می کند که هم درونی پر بار ومفید دارند وهم ظاهری خوب و آراسته  .در مقابل بخشندگان ،انسان های پست وبی ارزش هستند  که مانند میوه های  پلاسیده وپژ مرده می مانند که نه باطنی خوب دارند ونه ظاهری مقبول و دلپذیر.

 معنای بیت : آن کسی بخشنده وکریم است که هم باطنی باارزش و پر بار و  هم ظاهری خوب دارد / انسان های پست و بی ارزش نه باطنی مفیدوباارزش دارند ونه ظاهری خوب .صبحتان به خیر وخوبی . حسن دهقان