ماجرا کم کن وباز آ که مر امردم چشم / خرقه از سر به در آورد وبه شکرانه بسوخت
از گذشته استادان بحث ها ومعانی بسیاری برای این بیت حضرت حافظ بیان کرده اند و هرکدام از منظر خویش قلم فرسایی نموده اند که به چند نمونه ار آن می پردازیم :
1-دکتر خلیل خطیب رهبر می نویسند:«ای دوست،داستان جدایی و حدیث فراق را کوتاه کن که مردمک دیده ی من به شکر اصلاح ذات البین،خرقه از تن بر کند و در آتش افکند...»4.
3-دکتر محمد امین ریاحی می نویسند:«گله گزاری را بس کن،و به نزد من باز گرد،زیرا که چشم من که گناهکار اصلی بود(به گناه عاشق شدن یا نگریستن به خوبرویی دیگر)،گناه خود را به گردن گرفت و از آن استغفار کرد و(به رسم صوفیان و جوانمردان) خرقه ی رنگین خود را از سر خود بیرون آورد و آن را به نشانه ی تاوان گناه و به شکرانه ی توبه،به شکرانه ی آشتی با تو،سوخت...».5
4-سودی می نویسند:«ماجرا را ترک کن و بیا که مردمک چشم من خرقه ی خود را از سر درآورده،یعنی ما دیگر صلح کردیم، از این به بعد از گذشته بگذر».6
5-محمود دارابی مینویسند:«مردم چشم من،پرده ی چشم مرا که روشنایی تابع اوست،بلکه آلت روشناییست،به جمال عالم آرای تو از خود سلب کرد،دور انداخت».7
6-دکتر قاسم غنی مینویسند:«خرقه از سر به درآوردن،یعنی ترک روی و ریا کردن و به شکرانه بسوخت،تأکید همین معنیست. یعنی به کندن خرقه ی تدلیس و تلبیس اکتفا نکرده،بلکه به شکرانه ی خلاصی از قید تدلیس و تلبیس آن را به کلی بسوختم...با وجود این،باز وجه اختصاص«مردم»درست روشن نیست،باید بیشتر تحقیق شود».8
7-دکتر عبد الحسین زرین کوب مینویسند:«ماجرا کم کن و باز آ که مردمک چشم من چنان به باز آمدنت امید بست و آن را قطعی و روی دادنی شمرد که به شکرانه ی این باز آمدن مثل یک صوفی که به حق پیوسته است و در غلبات آن حال به خرقه و رسم راه نیازی ندارد،خرقه اش را از سر بیرون آورد و سوخت.»12
8-بهاء الدین خرمشاهی مینویسند:«آشتی کنان را طولانی مکن و بازگرد که منعی در کار نیست.یعنی مایه ی جدایی من از تو خرقه ی ریایی من بود که مرا به قید و تکلّف میانداخت و تو را از من میرماند.چه تصور میکردی،من خرقه پوش رسمی و زهدپیشه ای هستم.اینک به همت مردمک چشم و بیتابیها و افشاگریهایش آن خرقه ی سالوس از سر یا تن من دور شده است و به شکرانه ی رفع ریا و رفع حامل یا حجابی که بین ما بود در آتش سوخته و نابود شده است...».13 به نقل از مقاله آقای هادی خدیور. فروردین 84 .ش 13
اما چه چیز باعث به وجود آمدن این تعابیر مختلف شده است ؟ یکی این که مردم چشم در این جا چه نقشی دارد و آن را چگونه معنی کنیم؟ دوم تفاوت زمان افعال بیت است که باعث این تعابیر شده است .
اکثر شارحان «مردم چشم » را استعاره مکنیه(تشخیص )گرفته اند : به همت مردمک چشم ،مردم چشم امید بست ،مردم چشم من خرقه خود را دور انداخت و...
اما اگر ما مردم چشم را مجاز از دیدن بگیریم ، در شرح بیت بهتر به نظر می رسد.
پس معنی مصراع اول بیت این می شود: ای معشوق من ماجرا ی فراق ودوری را کنار بگذار و باز گرد؛ زیرا که با دیدن تو
اما چیزی که در بیان معنی مصراع دوم بیت می تواند به ما کمک کند بررسی زمان افعال است . افعال « آورد و سوخت » هر دو ماضی هستند که باید آنها را در هنگام معنی به زمان حال یا آینده بر گردانیم : خواهد آورد و خواهد سوزاند
(همان گذشته در آینده) این باز گردانی در ادب فارسی وشعر بسیار رایج است :
آن که رخسار تورا رنگ گل ونسرین داد / صبر وآرام تواند به من مسکین داد ( حافظ) که داد را باید بدهد معنی کنیم.
گفتی که یارب از کف آزم خلاص ده / آمین چه می کنی ؟ که دعا مستجاب شد ( خاقانی ) شد یعنی خواهد شد یا می شود .
صاحبدلی نماند در این فصل نو بهار / الا که عاشق گل ومجروح خار اوست ( سعدی ) نماند یعنی نیست یا نمی ماند
بنابر این معنی مصراع دوم این می شود : خرقه را از سر در خواهد آورد وبه شکرانه باز گشت تو آن را خواهد سوزاند
پس معنی کل بیت این می شود : ای معشوق من ماجرا ی فراق ودوری را کنار بگذار و باز گرد؛ زیرا که با دیدن تو / این خرقه را از سر در خواهم آورد وبه شکرانه باز گشت تو آن را می سوزانم عصرتان به خیر . حسن دهقان