تحلیل درس در سایه سار نخل ولایت

نویسنده: فریبا کیانیان - یکشنبه 20 فروردین1391

در سايه سار نخل ولايت

قالب: سپيد

خجسته باد نام خداوند، نيكوترين آفريدگاران

كه تو را آفريد.

اين جمله معادل آيه‌ی 14 سوره‌ی مؤمنون «فتبارک الله احسنُ الخالقين» است که شعر با آغاز می‌شود، و با آن پایان می‌یابد.

كه: «كه» تعليل

معنی: آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده زيرا كه تو را آفريده است.

از تو در شگفت هم نمی‌توانم بود.

در اين جا: شاعرمی‌خواهد عجز خود را از درک شناخت فضايل و نيكويی‌های حضرت علی (ع) بيان كند.

معنی: من از عظمت تو تعجّب هم نمی‌توانم بكنم، از بزرگی تو در شگفتی و حيرت هم نمی‌توانم باشم.

كه ديدن بزرگی‌ات را، چشم كوچک من بسنده نيست.

معنی: زیرا كه برای مشاهده‌ی عظمت تو چشم كوچک من كافی نيست تو خیلی بزرگ‌تر از آن هستی که در چشم من بگنجی.

مور، چه می‌داند كه بر ديواره‌ی اهرام می‌گذرد

يا بر خشتی خام

مور، چه: ايهام تبادر زیرا مورچه را هم تداعی می‌کند.

مور: استعاره از ذهن شاعر

مور، چه می‌داند: تشخيص

تلميح دارد به اين كه بعضی از فرعون‌ها اهرام ساخته‌اند.

معنی: تو خيلی بزرگ‌تر از آن هستی كه در چشم كوچک من بگنجی. مورچه از كوچكی نمی‌داند بر ديواره‌ی اهرام يا بر خشت خام یا بر خشت خام، بر چه می‌گذرد.

تو،‌ آن بلندترين هرمی‌كه فرعون تخيّل می‌تواند ساخت

هرم و فرعون: مراعات نظیر

تو آن بلندترين هرمی‌: ‌تشبيه

فرعون تخيّل: اضافه‌ی تشبيهی (تخيّل از نظر بلند پروازی به فرعون تشبيه شده است.)

معنی: تو بزرگ ترين هرمی‌ هستی كه تخيّل و ذهن من مانند فرعون می‌توان آن را بسازد، كمال تو بی حد است نمی‌شود تصوّری برای آن در نظر گرفت مثل تخيّل بی‌انتها است، ولی برترين و بلندترين هرم تو هستی.

و من، آن كوچک‌ترين مور،‌ كه بلندای تو را در چشم نمی‌تواند داشت.

من آن كوچک ترين مور: تشبيه

معنی: و من كوچک‌ترين مورچه‌ای هستم كه ديدگانم گنجايش بزرگيت را ندارد.

چگونه اين چنين كه بلند بر زبر ما سوا ايستاده‌ای

معنی: تلميح دارد به زمانی كه حضرت علی (ع) پا بر شانه‌ی حضرت محمّد (ص) گذاشت تا بت‌های كعبه را بشكند.

شكوه حضرت علی (ع) بالاتر از همه‌ی موجودات است.

زَبَر: برتر و بالاتر

ماسوا: مخفّف ماسوی الله، هر آنچه غير خدا، همه ی مخلوقات

در كنار تنور پير زنی جای می‌گيری،

و زير مهميز كودكانه‌ی بچّگکان يتيم

و در بازار تنگ کوفه ؟

تلميح دارد به اين كه با كودكان هم بازی می‌شدند و كنار تنور پيرزنی قرار می‌گيرند و برای آنان نان می‌پزند.

مهميز: تازیانه، شلاق

بچّگكان: بچّه‌های كوچک (ک نشانه‌ی تصغير)

معنی: چگونه تويی كه بالاتر از همه‌ی موجودات می‌آيی و در كنار تنور پيرزنی جای می‌گيری و نان می‌پزی، تويی كه آنقدر بزرگی، چگونه وسيله‌ی سواری بچّه‌های يتيم می‌شوی و با آن عظمت چگونه در بازار‌های كوچک کوفه جای می‌گيری. تو جايگاهت برتر از اين‌هاست. آیا کوفیان تنگ چشم این همه مهربانی را ندیده‌اند.

پيش از تو، هيچ اقيانوس را نمی‌شناختم

كه عمود بر زمين بايستد...

پيش از تو هيچ اقيانوس را نمی‌شناختم: تشبيه مضمر

عمود بر زمين بايستد: اغراق در وصف حضرت علی (ع)

معنی: حضرت علی (ع) مثل یک اقيانوس است. اقيانوس‌های ديگر بر خاک روانند ولی اين اقيانوس بر پا ايستاده و اين از مزايای حضرت علی (ع) است.

پيش از تو هيچ فرمانروايی را نديده بودم

كه پای افزاری وصله‌دار به پا كند،

و مشكی كهنه بر دوش كشد

و بردگان را برادر باشد.

خدا: صاحب قدرت و شكوه

پای افزار: كفش

معنی: من قبل از تو حاكمی‌ را نديده بودم كه كفش وصله‌دار پايش كند و مشكی كهنه بر دوش كشد و با بردگان همچون برادر رفتار نمايد.

ای روشن خدا

در شب‌های پيوسته‌ی تاريخ

ای روح ليلة القدر

حتّی اذا مطلع الفجر

ای روح شب قدر ! شاعر می‌داند كه حضرت علی (ع) است كه به شب قدر روح و حيات بخشيد. به نزول روح يا همان جبرئيل اشاره دارد. البته به طور غير مستقيم.

شب: نماد ظلم و جور

ای روح ليلة القدر...: تضمين سوره‌ی قدر

معنی: ای نور خدا در تاريكی و شب‌های هميشگی تاريخ (تو نه تنها شب‌های كوفه را روشن كردی، بلكه تاريخ را روشن كرده ای).

ای معنا و روح شب قدر تا طلوع صبح (اشاره به نزول جبرئيل، روح الامين، نيز دارد) در تمام روزگاران  تنها نور و ستاره‌ی ايمان تو هستی ای كه روح عبادت هستی تا واپسين روز، تا روز قيامت

شب از چشم تو آرامش را به وام دارد

و طوفان از خشم تو، خروش را

کلام تو، گياه را بارور می‌كند

و از نفست گل می‌رويد.

شب از چشم تو آرامش را به وام دارد: تلميح دارد به آياتی از قرآن که خداوند فرموده‌اند: «شب را برای آرامش آفریدیم.» مثل: آیه‌ی 96 سوره‌ی انعام، آیه‌ی 67 سوره‌ی یونس، آیه‌ی 86 سوره‌ی نمل، آیه‌ی 72 و 73 سوره‌ی قصص

چشم و خشم: جناس ناقص اختلافی یا خطّی

معنی: شب آرامش خود را مديون چشم‌های بيدار توست و سكوت و آرامش را از چشمانت به امانت گرفته است.

طوفان خروش خود را از خشم تو به عاريت (وام) گرفته است.

سخن تو مفيد و مثمر ثمر است. سخن تو جان بخش است كه گياه را شكوفا می‌كند سخن تو خوشبو، دلنشين و جان پرور است از نفس گرم تو غنچه‌ی گل شكوفا می‌شود.

چاه از آن زمان كه تو در آن گريستی، جوشان است.

تلميح دارد به ماجرای درد دل حضرت علی (ع) با چاه بعد از شهادت حضرت فاطمه (س)

حسن تعلیل دارد: (علّت جوشان بودن چاه اشک‌های حضرت علی (ع) است.)

حسن تعلیل: آوردن دلیل ادبی و غیر عقلی به جای دلیل منطقی را حسن تعلیل گویند.

معنی: چاه از آن زمان كه به درد دل‌هايت گوش داد و اشک‌های شبانه‌ات را ديد منقلب و جوشان شد. جوشش چاه به واسطه‌ی اشک توست.

سحر از سپيده‌ی چشمان تو می‌شكوفد

و شب در سياهی آن به نماز می‌ايستد.

سحر از سپيده‌ی چشمان تو می‌شكوفد: حسن تعليل  

سحر و شب: مراعات نظیر و تضاد

سپيده و سياهی: مراعات نظیر و تضاد

شب در سياهی آن به نماز می‌ايستد.: تشخیص

معنی: سپيدی چشمان تو ارمغان آورنده ی سپيدی سحر است. سحر روشنايی‌اش را از چشمان تو گرفته است.

و شب در برابر زيبايی سياهی چشم تو سر تعظيم فرود مي‌آورد. شب نماز گزار و ستاینده ی توست.

هيچ ستاره نيست كه وام‌دار نگاه تونيست

لبخند تو، اجازه‌ی زندگی است

هيچ شكوفه نيست كز تبار گلخند تو نيست.

معنی: تمام ستارگان فروغ و درخشش خود را از چشمان تو گرفته‌اند. مهر و نوازش تو و لبخند تو مايه‌ی حیات و زندگی بخش است. تمام شكوفه‌های شادی از تبار خنده‌های رضايت توست.

چگونه شمشيری زهر آگين

پيشانی بلند تو اين كتاب خداوند را از هم می‌گشايد.

چگونه می‌توان به شمشيری دريايی را شكافت !

تلميح به ضربت خوردن حضرت علی (ع)

پيشانی: مشبّه

كتاب خداوند: مشبّهٌ‌به

وجه شبه: حضرت علی قرآن ناطق بود و ديگر اين كه شهادتش موجب زنده شدن دين و كتاب الهی شد.

دريايی: استعاره ازسر حضرت علی(ع)

معنی: چگونه شمشير زهر آگين سر مبارک تو را كه خانه ی قرآن بود شكافت، در حيرتم چگونه شمشير می‌تواند سر حضرت علی (ع) را  (دريايی را) به دو نيم كند.

به پای تو می‌گريم

با اندوهی، والاتر از غم گزايی عشق

و ديرينگی غم

معنی: به پای تو گريه می‌كنم؛ با غمی‌ برتر از غم جانسوز عشق و با دوام‌تر از خود اندوه برای تو می‌گريم (غم از اوّل با انسان بوده است.)

برای تو با چشم همه‌ی محرومان می‌گريم

با چشمانی، يتيم نديدنت

يتيم بودن: كنايه از محروم بودن از چيزی

يتيم نديدنت: يعنی هر كس تو را نبيند يتيم است.

معنی: عاشقانه با چشم همه‌ی محرومان (چشمانی كه هرگز تو را نديده‌اند) برای تو اشک می‌ريزم با چشمانی كه از ديدن تو محرومند.

گريه‌ام، شعر شبانه‌ی غم توست»

معنی: گريه‌ی من به منزله‌ی غزلی است  كه همه شب در غم تو می‌سرايم.

هنگام كه به همراه آفتاب

به خانه‌ی يتيمكان بيوه زنی تابيدی

«ک» در يتیمكان: «ک»ی تحبيب

آفتاب و تابيدی: مراعات نظير

تابيدی: مجازاً عنايت كردی

تلميح دارد به سركشی حضرت علی (ع) به يتيمان

معنی: كه با آفتاب و مانند آفتاب به خانه‌ی بيوه زنان و نيازمندان درخشيدی

و صولت حيدری را

دست مايه‌ی شادی كودكانه شان كردی

صولت: هيبت

دست مايه: وسيله، باعث

معنی: هيبت شيرگونه است را دستمايه‌ی شادی و شعف كودكان نمودی.

و بر آن شانه، كه پيامبر پای ننهاد

كودكان را نشاندی

تلميح دارد به اين كه حضرت علی (ع) بچّه‌های يتيم را روی شانه‌ی خود نشاند و تلميح دارد به فتح مكّه كه حضرت علي (ع) روی شانه‌ی حضرت محمّد(ص) رفت.

معنی: و كودكان را روی شانه ی خود سوار كردی شانه ای كه سخت مورد احترام حضرت محمّد(ص) بود.

و از آن دهان كه هُرّای شير می‌خروشيد

كلمات كودكانه تراويد،

هرّا: آواز مهيب (: ترسناک)، صدا و غوغا

معنی: و از آن دهان كه صدای بلند – غرّش شير – هنگام جنگ به گوش می‌رسيد تو زبان بچّگانه و نرم كودكانه به كار بردی.

آيا تاريخ به تحيّر بر در سرای خشک و لرزان نمانده بود؟

تشخيص و پرسش تأكيدی

سرا: خانه

معنی: آيا آن لحظه تاريخ به تعجّب به در خانه‌ی پيرزن خشكش نزده بود؟

در اُحُد

كه گل بوسه‌ی زخم‌ها، تنت را دشت شقايق كرده بود،

مگر از كدام باده‌ی مهر، مست بودی

كه با تازيانه‌ی هشتاد زخم، برخود حد زدی؟

كه گل بوسه‌ی زخم‌ها، تنت را دشت شقايق كرده بود: تلميح به زخمی‌شدن حضرت علی (ع) در جنگ احد

تشخيص هر زخم چون گلی است که بر تو بوسه می‌زند

گل بوسه‌ی زخم‌ها: اضافه‌ی تشبيهی، وجه شبه: شكاف زخم ماند لب است.

تنت را دشت شقايق كرده بود: تشبيه ،وجه شبه: ‌قرمزی

مگر از كدام باده‌ی مهر، ‌مست بودی: تلميح دارد به اين در احکام شرعی کسی كه شراب بنوشد، حد بر او جاری می‌شود و به او هشتاد تازیانه می‌زنند. (در غزوه‌ی اُحُد حضرت علی (ع) با همه‌ی وجود از اسلام و پیامبر دفاع کردند و در واقع 90 زخم خورده بودند ولی شاعر برای تناسب مجازات که حد شرعی است 80 آورده است.)

حد: مجازات شرعی

معنی: در جنگ احد بر تن مبارک تو 80 زخم كاری وارد شد  امّا تو خم به ابرو نياوردی، سرمست‌تر از پيش به دشمن تاختی تو كدام شراب عشق را نوشيده بود كه مجبور شدی به خود شلاق بزنی

كدام وام‌دار تريد؟

اين به تو، يا تو بدان؟

هيچ دينی نيست كه وام‌دار تو نيست.

دين: ايهام تبادر، با خواندن وام دین را به یاد می‌آورد.

دينی: مجازاً ديندار

معنی: نمی‌دانم تو به دين پيامبر بدهكارتری يا دين به تو بدهكارتر است. هر دينداری مديون توست.

دری كه به باغ بينش ما گشوده‌ای

هزار خيبری‌تر است

باغ بينش: اضافه‌ی تشبيهی

تلميح به جنگ خيبر

معنی: دری كه تو به روی انديشه‌ی ما گشوده‌ای هزار بار از در خيبر بزرگ‌تر است.

امام علی (ع) در غزوه‌ی خيبر در بزرگ قلعه را از جا كند و به جای سپر در دست گرفت.

مرحبا به بازوان انديشه و كردار تو

بازوان انديشه: اضافه‌ی استعاری و تشخيص

معنی: انديشه‌ی بلند و رفتار والای تو را می‌ستايم.

شعر سپيد من، رو سياه ماند

كه در فضای تو، به بی‌وزنی افتاد

سپيد و سياه: مراعات نظیر، تضاد

سپيد : ‌ايهام تناسب: 1- قالب شعر، 2- رنگ سپيد (كه با سياهی هم تناسب دارد و هم تضاد)

بی‌وزنی: ايهام دارد:1- سبک، 2- بدون وزن عروضی

حسن تعليل: علّت بی‌وزن بودن قالب شعری‌اش را توصیف حضرت علی (ع) دانسته است.

شعر روسیاه ماند: تشخيص

رو سیاه ماندن: کنایه از شرمنده شدن

معنی: شعر سپيد من خجالت زده است، نتوانسته‌ام حقّ كلام را بگويم شعر من در ميان اوصاف تو رو سياه ماند زيرا كه وقتی از تو سخن می‌گفتم وزن را فراموش كردم.

هر چند كلام از تو وزن می‌گيرد

معنی: هر چند كه كلام با وجود نام تو ارزشمند می‌شود.

مهم: اعتبار سخن از كيست؟ اعتبار حضرت علی (ع)

وسعت تو را چگونه در سخن تنگ مايه گنجانيم؟

وسعت و تنگ مايه: تضاد

معنی: امّا عظمت و بزرگی تو را چگونه می‌توان با واژگان بيان كرد.

تو را در كدام نقطه بايد به پايان برد؟

معنی: نمی‌دانم در كدام نقطه كلام مربوط به تو را بايد پايان داد!

فتباركَ الله، ‌تباركَ الله

تباركَ اللهُ احسنُ الخالقين

تضمين، تكرار و تأكيد

معنی: آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده

خجسته باد نام خداوند

كه نيكو ترين آفريدگان است

و نام تو

كه نيكوترين آفريدگانی.

خجسته: مبارک باد

ردّ مطلع

معنی: آفرين بر نام خداوند  كه بهترين خالق است و نام تو كه بهترين مخلوقات خداوند هستی.



کنایات درس کباب غاز

کنایه های درس کباب غاز ادبیات دوم دبیرستان

آب به دهان خشک شدن : کنایه از متعجب شدن

مرا می گویی از تماشای این منظره هولناک آب به دهانم خشک شد

آبروی کسی را ریختن : کنایه از بی اعتباری کردن یا رسوا کردن کسی

گفت مگر می خواهی آبروی خودت را بریزی ؟

آب نکشیده : کنایه از آبدار

صدای کشیده آب نکشیده ای طنین انداز گردید

آسمان جل : کنایه از فقیر ، بی چیز ، بی خانمان 

جوانی به سن بیست و پنج و شش لات و لوت و آسمان جل

ادا و اطوار : کنایه از افاده و ناز بی جا ، حرکات تصنعی و ساختگی

با همان صدای بریده و زبان گرفته و ادا و اطوار های معمولی خودش که در تمام مدت ناهار

از دست کسی ساخته بودن : کنایه از در توانایی او بودن

لابد این قدرها از دستش ساخته است .

از زیر سنگ چیزی را پیدا کردن : کنایه از پیدا کردن یا بدست آوردن آن که یا آنچه یافتن یا آن غیر ممکن یا بسیار دشوار می نماید .

از زیر سنگ هم شده یک عدد غاز خوب و تازه به هر قیمتی شده برای ما پیدا کنید .

از عهده چیزی برآمدن : کنایه از آن را به خوبی انجام دادن

خاطر جمع باشید که از عهده بر خواهم آمد 

اوقات کسی تلخ بودن : کنایه از خشمگین و در همان حال آزرده و افسرده بودن او

با اوقات تلخ گفت این خیال را از سرت بیرون کن که محال است 

با زبان بی زبانی گفتن : کنایه از فهماندن مقصود بدون استفاده از بیان صریح

اگر چشمم احیاناً تو چشمش می افتاد با همان زبان بی زبانی نگاهش حقش را کف دستش می گذاشتم

بدقواره : کنایه از زشت و نامتناسب ، بدترکیب

لات و لوت و آسمان جل و بی دست و پا و پخمه و تا بخواهی بدریخت و بدقواره 

منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز مرا به یاد بی ثباتی فلک بوقلمون و شقاوت مردم دون و مکر و فریب جهان پتیاره و وقاحت این مصطفی بدقواره انداخته بود

برای خالی نبودن عریضه : کنایه از حفظ ظاهر

محض حفظ ظاهر و خالی نبودن عریضه کارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودند

برو و برگرد : کنایه از چون و چرا ، شک و تردید

حقاً که حرف منطقی بود و هیچ برو و برگرد نداشت

آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بی برو و برگرد یک سر ببری به اندرون

بنا شدن : کنایه از مقرر شدن ، معین شدن ، قرار گذاشته شدن

عیالم با این ترتیب موافقت کرد . بنا شد روز دوم عید نوروز ...

بنا کردن به چیزی : کنایه از آن را شروع کردن

به مناسبت صحبت از 13 عید بنا کرد به خواندن قصیده ای ... 

بوقلمون : کنایه از ویژگی آنچه حالت آن زود به زود تغییر می کند ، ناپایداری منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز مرا به یاد بی ثباتی فلک بوقلمون انداخته بود . 

به جا : کنایه از مناسب و شایسته

همه حضار یک صدا تصدیق کردند که تخلصی بس بجاست

به جان چیزی افتادن : کنایه از سخت مشغول شدن به آن . فرصت نداده مانند قحطی زدگان به جان غاز افتادند .

به خرج دادن : کنایه از بی حیا و گستاخ

این آدم بی چشم و رو که از امامزاده داوود و حضرت عبدالعظیم قدم آن طرف تر نگذاشته بود .

بی چشم و رویی : کنایه از گستاخی و وقاحت .

من هم شما چه پنهان با کمال بی چشم و رویی بدون آن خم به ابرو بیاورم همه را به غلط دادم .

بی دست و پا : کنایه از آن که از عهده کار بر نمی آید و در انجام آن در می ماند ، بی کفایت و بی عرضه .

جوانی به سن بیست و پنج یا شش ، لات و لوت و آسمان جل و بی دست و پا و پخمه .

پا افتادن : کنایه از فرصت مناسب پیدا شدن ، ممکن شدن ( انوری )

این بخت ها سال آزگار یک بار برایشان چنین پایی می افتد .

پاپی چیزی شدن : کنایه از توجه کردن یا توجه داشتن به آن و دنبال کردن آن . اصلا پاپی می شوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم .

پای برهنه : کنایه از فقیر و بی چیز  .

خدا را خوش نمی آید این بی چاره را که لابد از راه دور و دراز با شکم گرسنه و پای برهنه به امید چند ریال عیدی آمده نا امید کنم .

پرت و پلا : کنایه از بی ربط و نا معقول

دیدم زیاد پرت و پلا می گوید .

پشت داغ کردن : کنایه از کاری پشیمان شدن و توبه کردن از تکرار آن . پشت دستم از داغ کردن تا که من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم .

پیرامون چیزی گشتن : کنایه از به آن مشغول شدن . پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم .

تا خرخره خوردن : کنایه از بیش تر از اندازه خوردن . من شخصا تا خرخره خورده ام .

تپیدن : کنایه از بی قراری و اضطراب داشتن .

موقع مناسبی است که کباب غاز رابیاورند دلم می تپد .

تیر از شست رفتن : کنایه از ، دست دادن فرصت و امکان جبران یک عمل انجام شده .

ولی چون تیری که از شست رفته باز نمی گردد .

جان گرفتن : کنایه از نیرو گرفتن

مصطفی هم جانی گرفت و گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود .

جلوی کسی در آمدن : کنایه از خوب برداشت کردن . باید در این موقع درست جلویشان در آیی .

جویده جویده : کنایه از گنگ ، نامفهونم و مقطع ، به طور نامفهوم . خواست جویدعه جویده از بروز این محبت و دل بستگی ...

چانه کسی گرم شدن : کنایه از مشغول شدن کسی به پر حرفی و ادامه دادن آن

حالا دیگر چانه اش هم گرم شده و در خوش زبانی و حرافی و شوخی . .

چشم بد دور : کنایه از رفع شدن بلای چشم بد

دیدم ماشاء الله چشم بد دور آقا واترقیده اند 

چشم به چیزی دوختن : کنایه از برای مدت طولانی به آن نگاه کردن ، خیره شدن به آن .

گر چه چشم هایشان به غاز دوخته شده بود .

چشم کسی به چشم دیگری افتادن : کنایه از روبرو شدن آن ها با هم و دیدن همدیگر .

اگر چشمم احیانا تو چشمش می افتاد . .

چند مرده حلاج بودن : کنایه از سنجیدن توانایی و قابلیت کسی در رویارویی با امری یا انجام دادن کاری و تا چه اندازه توانا بودن .

می خواهم امروز نشان بدهی که چند مرده حلاجی و از ...

چیزی به شکم کسی بستن : کنایه از گفتن چیزی به کسی

ضمنا یک ریز تعارف و اصرار بود که به شکم آقای استاد می بستم .

چیزی را از سر به در کردن : کنایه از به آن فکر نکردن ، فراموش کردن آن .

با اوقات تلخ گفت این خیال را از سرت بیرون کن که ...

چین به صورت انداختن : کنایه ازخشم یا نارضایتی خود را نشان دادن

مصطفی به رسم تحقیر چین به صورت انداخته گفت ...

حساب کار خود را کردن : کنایه از متوجه شدن و پند گرفتن یا تکلیف خود را دانستن

یارو حساب کار را کرده ...

حساب کسی را دستش دادن: کنایه از کسی را به سزای عملش رساندن ، تنبیه و مجازات کردن کسی .

اصلا پا پی می شوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم .

حسابی : 1- کایه از محترم ، متشخص و فهمیده و گاهی به طنز و تمسخر برای اعتراض گفته می شود خاک به سرم مرد حسابی اگر این غاز را برای میهمان های امروز بیاوریم . ..

2- کنایه از درست و منطقی

دیدم حرف حسابی است و بد غفلتی شده گفتم ...

اولین بار است که از تو یک کلمه حرف حسابی می شنوم ...

هر دوازده تن تمام و کمال و راست و حسابی از سر نو مشغول خوردن شدند .

حق کسی را کف دستش گذاشتن : کنایه از انجام دادن عمل انتقام آمیز نسبت به او به گونه ای که سزاوار آن است .

با همان زبان بی زبانی نگاه ، حقش را کف دستش می گذاشتم .

حلقه زدن : کنایه از به دور کسی یا چیزی جمع شدن ، گرداگرد و اطراف کسی یا چیزی را گرفتن .

دو ساعت بعد از مهمان بدون تخلف تمام و کمال دور میز حلقه زده .

حمله آوردن : کنایه از به جایی به طرف چیزی به سرعت حرکت کردن برای پیشی گرفتن .

مدام به غاز حمله آورده و چنان وانمود می کردم که ...

خاطر جمع باشید که از عهده بر خواهم آمد ...

خاطر کسی جمع شدن کنایه از مطمئن شدن .

در باب مسئله ی معهود خاطرم داشت کم کم به کلی اسوده می شد.

 خاک بر سر ریختن : کنایه از پیدا نشدن راه حل برای مشکل خود و بسیار بی چاره و مضطر شدن .

با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی به سر بریزم ...

خاک به سرم : کنایه، معمولا زنان هنگام تعجب یا دیدن و شنیدن امری نا خوش آیند بر زبان می آورند .

عیالم هراسان وارد شدن و گفت خاک بر سرم ...

خروار : کنایه از مقدار زیاد از هر چیز ...

دو ساعت تمام کارد و چنگال به دست با یک خروار گوشت ..

خط بر چیزی کشیدن : کنایه از صرف نظر کردن از آن ، نا چیز شمردن آن .

گفت تنها همان رتبه های بالا را وعده بگیر و ما بقی را نقدا خط بکش .

خم به ابرو آوردن : کنایه از آزردگی و ناراحتی خود را آشکار کردن ، در این معنی معمولا به صورت منفی به کار می رود .

با کمال بی چشم و رویی بدون آن که خم به ابرو بیاورم همه را به غلط دادم .

خود را از تک و تا نینداختن : کنایه از خود را نباختن ، ترس و ضعف را به خود راه ندادن و خود را قوی نشان دادن .

یا رو حساب کار را کرده بدون آن که سرسوزنی خود را از تک و تا بیندازد .

خود را به بیماری زدن : کنایه از وانمود کردن به آن .

خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیت قدغن کردن از تختخواب پایین نیایید .

خوش زبانی : کنایه از گفتن سخنان شیرین و مهر آمیز .

بر تعاریف و خوش زبانی افزوده گفتم چرا نمی آیی بنشینی .

چانه اش گرم شدن و در خوش زبانی و حرافی و شوخی ...

خون سردی : کنایه از آرامش ، بی تفاوتی ، بی اعتنایی .

تعارف معمولی را برگزار کرده با وقار و خون سردی هر چه تمام تر بر سر میز قرار گرفت .

دامن از دست رفتن :کنایه از مدهوش و بی قرار و پریشان گشتن ، نابودن شدن ، سپری شدن ، بی خود گشتن .

بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود .

در محظور گیر کردن : کنایه از گرفتاری پیدا کردن در مقابل امر نا خوش آیند قرار گرفت .

مهمان ها سخت در محظور گیر کرده بودند .

دست به دامن کسی زدن ( شدن ) : کنای از او به او متوسل شدن و از او یاری خواستن .

وقتی غاز را روی میز آوردند می گویی ای بابا دستم به دامانتان ..

دستگیر شدن : کنایه از فهمیدن و متوجه شدن ..

مصطفی هم جانی گرفت و گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود .

پوزخندی نمکینی زد و گفت خوب دستگیرش شد .

دست نخورده : کنایه از ویژگی آن چه قبلا از آن استفاده نشده و تغییری نکرده است .

تمام حسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به مهر روی میز بیاید 

دست و پا کردن : کنایه از فراهم کردن ، پیدا کردن ، به دست آوردن .

چاره ی منحصر به فرد را دیدم که هر طور شدن تا زود است یک غاز دیگر دست و پا کنم .

از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی دست و پا کنم .

دک و پوز ( تک و پوز ) : کنایه از ظاهر شخص به ویژه سر و صورت

چشم بد دور آقا واترقیده اند قدش درازتر و تک و پوزش کریه تر شده است .

دل از عزا در آوردن : کنایه از پس از مدتی محرومیت کاملا کام روا شدن و بهره ی کافی از چیزی بردن .

یکی از همین ایام بهار خدمت رسیده از نودلی از عزا در آوردیم .

دماغ سوخته شدن : کنایه از دچار شرمندگی شدن ، خیت شدن .

یک لقمه میل بفرمائید که لااقل زحمت آشپز از میان نرود و دماغش نسوزد.

دو دل : کنایه از دارای تردید در تصمیم گیری ، مردد .

در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد دو دل مانده بودند .

دو روی: کنایه از آن ظاهر و باطن از تفاوت دارد ، منافق .

والا چه چیز ها که با آن زبان به من بی حیای دورو نمی گفت .

روی کسی را زمین انداختن : کنایه از تقاضای او را رد کردن .

روا نیست بیش از این روی میزبان محترم را زمین انداخت .

زدن : کنایه از شاید اتفاق افتادن { شاید } چنین شدن .

زد و ترفیع رتبه به اسم من در آمد .

زورکی : کنایه از به زحمت ، به سختی

به جز تحویل دادن خنده های زورکی و خوش آمد گویی های ساختگی کاری از دستم ساخته نبود .

زیر بغل کسی را گرفتن : کنایه از کمک کردن

دلم می خواست می توانستم صد آفرین به مصطفی گفته از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم .

ساختن : کنایه از تألیف کردن ، سرودن و نوشتن .

بنا کردن به خواندن قصیده ای که می گفت همین دیروز ساخته است .

ساعت شماری کردن : کنایه از انتظار شدید داشتن برای فرار رسیدن ساعت یا زمانی خاص .

شکم ها را مدتی است صابون زده اند که کباب غاز بخورند و ساعت شماری می کنند .

سر به مهر : کنایه از کامل { و دست نخورده بودن }

تمام حسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به مهر روی میز بیاید .

سرخم کردم : کنایه از برابر کسی تعظیم و کرنش کردن .

لهذا صدایش کردم سرش را خم کرده وارد شد .

سرخ و سفید شدن : کنایه از دارای چهره ای باز ، روشن و شاداب شدن .

مصطفی به عادت معهود ابتدا مبلغی سرخ و سفید شد  .

سر دماغ آمدن : کنایه از سر حال آمدن ، به نشاط آمدن .

ستاره ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت ، رفته رفته سر دماغ آمدم .

سرسری : کنایه از مقدار بسیارکم

معلوم شد آن قدرها هم نامعقول نیست و نباید زیادسرسری گرفت .

سرسوزن : کنایه از مقدار بسیارکم

ایشان در خوراک هم سرسوزنی قصور را جایز نمی شمردند.

یارو حساب کارکرده بود بدون آنکه سرسوزنی خود را...

سرکسی توی حساب بودن: کنایه از متوجه جزئیات امری بودن و آن را خوب شناختن او

الحمدالله هنوز عقلش به جا وسرش تو ی حساب است .

سماق مکیدن : کنایه از وقت بیهوده در انتظار کسی یا چیزی گذراندن ، کاری بی حاصل کردن .

مابقی را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند.

سوار کردن : کنایه از جور کردن ، ترتیب دادن

گفت اگر ممکن باشد شیوه ای سوار کردکه امروز مهمان شما دست به غار نزنند.

شاخ در آوردن : کنایه از تعجب وشگفت زدگی فراوان، بسیار تعجب کردن، شگفت زده شدن

از این بهانه تراشی هایش داشتم شاخ درمی آوردم .

شست کسی خبردارشدن : کنایه از پی بردن او به چیزی ،مطلع شدن او از امری

ولی شستش خبردار شده بود و چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب می دوید.

شش دانگ : کنایه از تمام ، همه ، به طور کامل

شکم را صابون زدن: کنایه از به خود دل خوشی دادن وامیددریافت چیزی را داشتن

این بدبخت ها...شکم خود را مدتی است که صابون زده اند که کباب غاز بخورند.

صرف کردن : کنایه از خوردن یا نوشیدن

دو ساعت بعد مهمان ها بدون تخلف تمام وکمال دور میز حلقه زده در صرف کردن صیغه ی ...

حالا آش جو وکباب بره و پلو وچلو ومخلفات دیگر صرف شده است.

صندوقچه ی سرکسی بودن : کنایه از رازداربودن ، سرّ او را حفظ کردن

وبه منی که چو ن تویی را را صندوقچه  سرخود قرار داده بودم ...

عقل کسی سرجای خود نبودن : کنایه از کم عقل بودن او

الحمدالله هنور عقلش به جا وسرش توی حساب است.

غلیان: کنایه از جوش عواطف و احساسات ، شدت هیجان عاطفی ، شور وهیجان

قدری برای به جا آمدن احوال وتسکین غلیان درونی در حیاط قدم زده ...

غول بی شاخ ودم : کنایه از شخص درشت هیکل، زشت ، بدقواره

بگو فلانی هنوز از خواب بیدار نشده وشر این غول بی شاخ ودم را از سرما بکن

قالب چیزی در آمدن : کنایه از اندازه ی آن شدن، مناسب آن شدن

خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقه ای به کار برده که لباس من این طور قالب تنش درآمده است.

قدم نهادن : کنایه از واردشدن

گویی هرگز غازی قدم به عالم وجود ننهاده بود.

قنداقی: کنایه از نوازد

گفتم تو رفقای مرا نمی شناسی بچه قنداقی که نیستند.

قید چیزی را زدن : کنایه از صرف نظر کردن از آن

معلوم شد می فرمایند در این روز عید قید غاز را باید به کلی زد

کاسه وکوزه یکی شدن : کنایه از هم خانه شدن

ودر اواخر عمر با بنده مألوف بودند وکاسه وکوزه یکی شده بودیم .

کار به جای باریک کشیدن: کنایه از مرحله ی حساس و بحرانی رسیدن جریان امری

ازمن همه اصرار بود و ا زمصطفی انکار وعاقبت کار به جایی کشید...

کار از دست کسی ساخته بودن : کنایه از توانا بودن او بررفع مشکلات وموانع .

جز خوش آمدگی هایی ساختگی کاری از دستم ساخته نبود.

کباده ی چیزی را کشیدن : کنایه از ادعای آن را داشتن ، خود را شایسته ی آن دانستن

یکی از حضار که کباده ی شعر وادب را می کشید.

کش رفتن : کنایه از دزدیدن ،ربودن

راستی راستی تصورم کردم دو رأس هندوانه از جایی کش رفته و در آن جا مخفی کرده است.

کشمکش : کنایه از دعوا ف ستیزه ، منازعه

سرهمین میز آقایان دو ساعت تمام کارد وچنگال به دست با یک خروار گوشت...در کشمکش وتلاش بوده اند.

کشیده : کنایه از سیلی ، چَک

در را بستم  وصدای کشیده ای آب نکشیده ای ...

وباز کشیده ی دیگر نثارش کردم .

کلک چیزی را کندن: کنایه از آن را خوردن

یعنی به زبان خودمانی رندان چنان کلکش را کندند.

کمرکش: کنایه از میانه ، وسط

مانند گوشت و استخوان شتر قربانی درکمرکش دوازده حلقوم وکتل ...

کودن : کنایه از سست و کند، تنبل و کم کار

این مصطفی گر چه زیاد کودن و بی نهایت چلمن است...

کیفور شدن : کنایه از خوشی فراوان کردن ، لذت بسیار بردن ، خوشحال شدن

درست کیفور شده بودم که عیالم وارد شد.

گردن دراز گشتن : کنایه از علاقه مند و حریص شدن

مصطفی که با دهن باز و گردن دراز حرف های مرا گوش می داد.

گره به دست کسی باز شدن : کنایه از حل شدن مشکل به کمک او

ولی به نظرم این گره فقط  به دست خودت گشوده خواهد شد

گل انداخته : کنایه از افروخته وسرخ ، سرخ وبرافروخته شده

بر روی صورت گل انداخته ی آقای استادی نقش بست.

گلی به سرکسی زدن : کنایه از کار مهمی برای او انجام دادن ، سبب حفظ آبرو و افتخار او شدن

پسر عموی خودت است هر گلی هست به سرخودت بزن

گوش شدن : کنایه از با دقت و توجه گوش کردن

همه گوش شده بودند و ایشان زبان

مادر مرده : کنایه از قابل ترحم ودل سوزی بودن کسی که دچار مصیبت و یا سختی شده است ، بیچاره ، فلک زده .

دریک چشم به هم زدن گوشت و استخوان غاز مادر مرده مانند گوشت و استخوان شتر قربانی ...

ماسیدن : کنایه از به انجام رسیدن ، به ثمر رسیدن

دیم توطئه ی ما دارد می ماسد.

ماشاء الله : کنایه از تعجب و تحسین وبرای رفع چشم بدو برای بیان تعجب یا تمسخر گفته می شود.

دیدم ماشاءالله چشم بددور آقا واترقیده اند.

ماشاء الله هفت قرآن به میان پسر عموی خودت است .

مثال مرغ سربریده : کنایه از بسیار بی قرار و نا آرام ، مضطرب و پریشان .

چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب به آن بشقاب می دوید.

مهار کسی را به سویی کشیدن: کنایه از او را بدان سو میل دادن .

گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست و ومهار شتر را به کدام جانب می خواهم بکشم .

نارو زدن : کنایه از فریب دادن وکلک زدن

چون تویی را که صندوقچه ی سرخود قرار داده بودم نارو زدی .

ناز شست: کنایه از آن به عنوان پاداش به کسی به ویژه به آن هنرنمایی کند می دهند .

خیانت کردی و نارو زدی دبگیر که نازشست باشد.

نثار کردن: کنایه از حواله کردن .

وباز کشیده ی دیگری نثارش کردم .

نشخوار کردن : کنایه از تکرار یا یادآوری امری از گذشته

کم کم وقتی درست آن را زوایار وخفایای خاطر و مخیله نشخوار کردم .

نمک ناشناس: کنایه از آن که خوبی های دیگران را نادیده می گیرد، حق نشناس

بی اختیار در خانه را باز کردم واین جوان نمک ناشناس را مانند...

نمکین: کنایه از دل نشین ، خوش آیند

پوزخند نمکینی زد و گفت خوب دستگیر شد.

نوک کسی را چیدن : کنایه از روی کسی را کم کردن و به سکوت یا عدم دخالت وادشتن او

در خوش زبانی وحرافی وبذله ولطیفه نوک جمع را چیده .

نو نوار شدن : کنایه از دارای لباس نو شدن ، لباس نو پوشیدن

نو نوار که شدی باید سر میز پهلوی خودم بنشینی .

واترقیده: کنایه از تنزل کردن ، پس روی کردن

دیدم ماشاء الله چشم بدور آقا واترقیده اند قدش درازتر و تک و پوزش کریه تر شده است.

هفت قرآن به میان: کنایه از دور ماندن از رویدادی ناخوش آیند.

گفت به من دخلی ندارد ماشاء الله هفت قرآن به میان پسرعموی خودت است.

همراه کردن : کنایه از مشارکت دادن کسی در انجام کاری ، شریک کردن

به هر شیوه ای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه می کنی.

هوا دار: کنایه ا زحمایت گر وجانب دار کسی ،طرفدار

دسته جمعی خواستار بردن غاز و هوا دار تمامیت وعدم تجاوز به آن گردیدند.

سید علی کرامتی

دبیر زبان و ادبیات فارسی

+ نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم آبان 1389ساعت 6:46  توسط alav

کنایات کتاب ادبیات فارسی 2

2 May 2011
م : <-PostCategory-> ن : ابراهیم رمضانلی نظر دهید

کنایات ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان

رس اوّل (الهی): دلنشین : تأثیر گذار ، روح افزا . مفتاح بودن : مایه ی گشایش بودن . مرهم بودن: مایه درمان و آرامش بودن . بلانشین ک : مصیبت دیده . پوشنده ک :مخفی کننده . عمر کاستن ک :پیر شدن . ص 2 ، ( همای رحمت ): ب 1 : سایه افکندن ک : حمایت کردن ، مورد لطف و رحمت قرار دادن . ب4 : در خانه ی کسی را زدن ک : گدایی کردن ، درخواست کردن . ب6 : عَلَم کردن ک :معروفیت بخشیدن ، شهرت دادن . ب7 : به سر بردن ک : به پایان رساندن ، کامل ردن . ب11: راه گرداندن ک : دور کردن . ب12 : دم زدن ک : سخن گفتن . ب13 : آشنا ک : معشوق . ص 4 ، (توضیحات ): سرمستی ک : سرخوشی ، نشاط . پیشامد ک : حادثه ، اتّفاق .

ص7 ،درس دوم (ادبیات حماسی ) روی دادن ک : پیش آمدن . برجسته ک : برگزیده ، برتر . ص8 ، (رستم و اشکبوس): ب2 : نبرد جستن ک : جنگی و پر خاشجو بودن ، سربه گرد آوردن ک : نابود گشتن . ب3 : گرد رزم به اندر آمدن ک : رسیدن به حد نهایت جنگ . ب4 : برآویختن ک : گلاویز شدن . ب7 : روی پیچیدن ک : روی برگرداندن ، فرار کردن . ب9 : جام باده جفت بودن ک : اهل بزم و خوشگذرانی بودن . ب12 : رزم آزمای ک : جنگجو ؛ باز جای شدن ک : فرار کردن ، ناستادن . ب 13 : نان گران کردن ک : توقف کردن ، ایستاندن اسب . ب14 : خندان ک : با تمسخر (یکی از معانی با کنایه¬ای واژه ). ب 15 : ک: رستم ؛ کام دیدن ک: به آرزو رسیدن . ب 16 : پتگ ترگ بودن ک : عامل مرگ بودن . ب 18 : ک : نابکار . ب 21 : نبرده ک : جنگ جو . ب 23 : خندان شدن ک :مورد تمسخر قرار گرفتن . ب 26 : زمان سر آوردن ک : مردن ، فرا رسیدن مرگ . ب 27 : توان مایه ک : ارزشمند . ، کمان ره کردن ک : آماده ی تیر اندازی شدن ب 28 : به روی اندر آمدن ک : نقش زمین شدن . ب 30 : در کنار داشتن ک : در آغوش گرفتن . ب 32 : باریدن ک : فرود آمدن به شدّت و کثرت هر چیز . ب 36 : را به جنگ مالیدن ک : ابراز خشم کردن . ب 40 : بوسه دادن:ابراز تقدیر و احترام و علاقه کردن( دست بوسی کنایه از ابراز احترام است ) ب 41 : احسنت و زه گفتن : تشویق کردن . ب 42 : : مردن ص 11 ، بیاموزیم : بیت حافظ : بر باد بودن ک : معدوم و ناپدید بودن ، فانی ودن .

ص 12 ، درس سوم ( حمله¬ی حیدری ): ب 1 :نظر گشودن ک : نگاه کردن ؛ کمر بستن ک : آماده شدن به انجام کاری . ب 2 : گرد برافشاندن ک :به سرعت حرکت کردن ، کاری بودن ک :در بلندا و نهایت کاری بودن . ب 4 : نفس راستین کردن ک : نفس عمیق کشیدن ، آماده شدن . ب 5 : خدا ک : حضرت محمد (ص). ب 6 : سر در گریبان فرو بردن خدا ک : حضرت محمد (ص).شرمنده شدن . ب 7 :شیر خدا ک : حضرت علی (ع ). ب 8 :مصطفی ؤ حضرت محمد (ص). ب 9 : ک : به سوی چیزی رفتن . ب 10 :در کاری را بستن ک : مانع انجام آن کار شدن ، کاری را انجام ندادن . ب 11 :رنگ باختن ک : ترسیدن . ب 12 :برگشته بخت ک :سیه روز . ب 13: علم کردن ک : بلند کردن ؛ شیر اله ک : حضرت علی (ع) . ب 14 :پا افشردن ک : اصرار کردن (گر چه در ان بیت معنای نزدیک کنایه هم مورد نظر است ). ب 14 : دندان به دندان خاییدن ک : ابراز خشم کردن . ب 15 :رخ نمودن چیزی ک : رو کردن ، رفتن ، ابراز وجود کردن . ب 16 :دیدن ک : تجربه کردن . ب 17 :بردمیدن ک : بلند شدن . ب 20 :غضنفر ک : حضرت علی (ع) ؛ وصّی نبی ک : حضرت علی (ع) . ب 21 :کار ساخته شدن ک : سرانجام یافتن ، به فرجام رساندن . ب 24 :به سر کوفتن ک : ابراز تاسف و ناراحتی کردن . ب 25 :رنگ پریدن ک : ترسیدن ؛ تپیدند ک : ترسیدن . ب 26 :از پای در آوردن ک : کشتن . ب 28 :در خاک غلطیدن ک : نقش زمین شدن ، مردن . ص 14 ، خود آزمایی 6 : ب 2 :دست یافتن ک :ظفر یافتن ، غالب شدن . ب 3 : خدو انداختن ک : توهین کردن . ب 5 : بی محل ک : نا بجا ، نا مناسب . ب 7 : تیغ زدن ک : جنگیدن ؛ بنده بودن ک : مطیع و فرمانبر بودن ( گرچه معنای ظاهری نیز مورد نظر است ).

ص 16 ، درس چهارم ( بچّه های آسمان ): تاریخ ادبیّات : س 3 : بار چیزی را بدوش کشیدن ک : متقبل شدن زحمت آن کار . س4 : تنگ دستی ک : فقر و نداری . س 5 : دور از چشم ک : پنهانی . متن درس ، ص 16 : س 5 : به چشم خوردن ک : دیده شدن . ص 17 : س 2 : خشک شدن ک : بی حرکتی در کاری که انجام می شود ، جمودت در کار و عقاید ؛ در کاری فرو رفتن ک : انجام آن کار به افراط ( در کاری فرو بردن ک : وادار به انجام کاری کردن ) س12 : خواب بودن ک : غافل و بی خبر بودن . س16 : دل بخواهی ک : مورد علاقه و میل . س 17: جمع کردن حواس ک : دقیق شدن ، به دقّت عمل کردن . ص 18 : س 1 : به کاری افتادن ک : سرگرم انجام آن کار شدن . س2 : دل خواستن ک : علاقمند بودن . س 4 : بی امان ک : شدید ، سریع . ص 11 : س 13 : لبخد بر لب نشستن ک : خندیدن . س 18 :گرم کردن ک : آماده شدن . ص 20 : س 5 : محو شدن ک : مشغول شدن کامل به کاری ، توجّه کردن به کسی یا چیزی . س 9 : به پشت کسی زدن ک : متوجّه کردن . س 22: به راه افتادن ک : حرکت کردن . ص 21 : س 1:از نفس افتادن ک : خسته شدن . س9 :موج زدن ک : وجود و بروز چیزی به نهایت . س 16 :جان گرفتن ک : نیرو گرفتن . ص 22: س 4 :پشت سر گذاشتن ک : رد کردن ، جلو زدن . س 20 :پشت سری ها ک : عقب مانده ها . ص 23 : س 1 :نا کام ک : بی بهره ، محروم . س 5 :نیمه جان ک : بسیار بی رمق و ناتوان . س 9:تنگاتنگ ک : نزدیک و قریب ، قرب . س 11:شانه به شانه ک : کنار هم ، به موازات هم . س 14 :روی زمین پخش شدن ک : بر زمین افتادن . ص 24 : س 6:رنگ باختن ک : ترسیدن . س7 :خود نمایی کردن ک : اظهار وجود کردن ، جلوه گری کردن . س13:کف زدن ک : تشویق کردن. س14:دست کسی را فشردن ک : ابراز احترام و علاقه کردن . س17:از دست دادن ک : محروم شدن . س23 :سر به زیر داشتن ک : شرمنده بودن (معنای ظاهری نیز مورد نظر است ). س24:سر بالا آو.ردن(سر افراختن ) ک : بلند مرتبه بودن، به خود بالیدن (معنای ظاهری نیز مورد نظر است ) ص 25 : س13 :خشک شدن ک : مات و مبهوت شدن . س18 :سر به زیر انداختن ک : ابراز ناراحتی و تاسف کردن . س24 :آتش و لاشن ک : مجروح ، در هم بر هم ، تکّه و پاره شده . ص 26: س1:بی جان ک : نا توان ، بی رمق . س2:سر در گریبان ک : به فکر فرو رفتن . س6 و س13 :در واژه های : نور باران ، باران « باریدن » را به مفهوم کنایی کثرت در بر دارد . س12 : طواف کردن ک : اظهار بندگی و اخلاص کردن ، تقدیس کردن . س13 :بوسه باران کردن ک : نهایت تقدیر و احترام را ابراز کردن . آورده اند که ، ص 27 : س5:چشم افتادن ک : دیدن ، دل سوختن ک : ناراحت و متاثر شدن بر کسی . س8 :بدست آوردن ک : فراهم آوردن ، کسب کردن . س12:خاستن به کاری ک : آماده انجام شدن ، آغاز کردن .

ص 29 ، درس پنجم ( ادبیّات داستانی معاصر ): س1 :روی آوردن ک : توبه کردن ، اقبال ، میل کردن . س11:سرگرم کردن ک : مشغول شدن . تاریخ ادبیّات ، ص 30 : س2:رهسپارشدن ک : رفتن ، عازم شدن س11 :به سر رسیدن ک : به پایان آمدن . س12:چهره در نقاب خاک کشیدن ک : مردن ، مدفون شدن . ص30: درس پنجم (کباب غاز ) س1 : هم قطار ک: همانندان ، همکاران ، هم ردیف . س2 : صحیح ک : درسته ، کامل . س3 : نوش جان کردن ک : بهره مند شدن ، کامروا شدن (خوردن نیز نوعی بهره گیری .) ص 31 : س2:در میان گذاشتن ک : مشورت کردن . س3:جلو کسی در آمدن ک :ابراز وجود کردن ، مهارت و لیاقت خود را نشان دادن ، س9:خط کشیدن ک: کنار گذاشتن ، محو کردن . س9:سماق مکیدن ک : کامیاب نشدن در کاری ،انتظار بیهوده کشیدن و سرانجام محروم ماندن . س12:پای کاری افتادن ک : فرصت انجام کاری پیش آمدن . س13:شکم را صابون زدن ک : به خود وعده خوش دادن که غالباً به حصول نمی پذیرد ، خود را آماده خوردن غذایی کردن مخصوصاً در مهمانی . س14:ساعت شماری کردن ک: انتظار کشیدن . س17:اوقات تلخ ک: غمگین ، عصبانی . س17:از سر بیرون کردن ک : فکر نکردن ، جدا کردن از سر و اندیشه . ص32 : س4:رو به راه شدن ک : به سامان رسیدن ، آماده شدن ، تدارک شدن . س9:آسمان جل ک : فقیر ، بی خانمان س9:بی دست و پا ک : عاجز ، نا توان . س11:غول بی شاخ و دم ک : سخت درشت اندام و بلند قد و دور از آداب ، س12:از سر کندن ک : رفع مزاحمت کردن . س13:هفت قرآن به میان آوردن ک : بلا به دور کردن . س14:گل به سر کسی زدن ک : گلپوش کردن ، بهره مند و کامروا کردن ، لذّت بخشیدن . س16:پا برهنه ک : ندار ، فقیر . س18:چشم بد دور ک : بلا به دور . س19:مادر مرده ک : ناراحت ، غم زده ، مصیبت دیده . س22:خورد رفتن ک : کهنه شدن ، رنگ و لعاب از دست دادن ، از بین رفتن . س23:کش رفتن 1 ص: دزدیدن . س25:خاک بر سر شدن ک : بیچاره شدن . ص33 : س5 :آبرو ریختن ک : رسوا کردن ، بی اعتبار شدن . س6 :دست نخورده ک : کامل ، استفاده نشده . س6 :سر به مهر ک : کامل ، استفاده نشده . س8 :برو برگرد نداشتن ک : حتمی بودن ، تردید نداشتن . س9 :دست و پا کردن ک : فراهم کردن . س11:کشف آمریکا ، شکستن گردن رستم ک : کار دشوار انجام دادن . س12 :از دست ساخته بودن ک : توانایی داشتن . س13 :چند مرده حلاج بودن ک : توانایی داشتن . س13 :از یزیر سنگ چیزی را پیدا کردن ک : یافتن چیزی به هر شکل ممکن و دشوار . س15 :سرخ و سیاه شدن ک : شرمنده شدن . س15 :بریده بریده ک : قطع شده . س17 :قید چیزی را زدن ک : منصرف شدن از آن . س19:خاک بر سر ریختن ک :چاره اندیشیدن . س23 :بچه قنداقی ک : کم فهم ، زود باور . س24:بچّه¬ی آرام ک : فهمیده ، آگاه . ص34 : س1 :پاپی شدن ک : اصرار ورزیدن . س1:حساب کسی را به دستش دادن ، ک : حق آن را ادا کردن ، مزد پرداختن . س9 :سوار کردن ک : نقشه کشیدن . س9 :دست زدن ک : استفاده کردن ، بهره مند شدن . س11:بی پا ک : ناقص . س12 :نشخوار کردن ک : مکرراً کاری را انجام دادن . س15 :سر دماغ آمدن ک : شاد شدن . س16 :گره گشودن ک : حل مشکل کردن . س17:به خرج دادن ک : بروز دادن ، صرف کردن ، نشان دادن . س19 :جان گرفتن ک : نیرو گرفتن . س19 :دستگیر شدن ک : متوجه شدن . س20 :مهار شتر را به جا بنی کشاندن ک :از تلاش کردن برای رسیدن به هدفی ، هدایت امر به سویی . ص35 : س1 :جویده ، جویده ک : مقطع . س1 :ندیده ، نشنیده ک : بدیع ، تازه . س5 :نو نوار شدن ک : سر و وضع مناسب یافتن . س7 :دست به دامان شدن ک : کمک خواستن ، متوسل شدن ، التماس کردن . س7 :در شکم جا نداشتن ک : سیر خوردن . س10 :دل از عزا در آوردن ک : به خواسته¬ای بطور کامل رسیدن (اینجا : خوردن غذای دلخواه ) س11 :وبال جان کسی شدن ک : مایه عذاب و ناراحتی او شدن . س14 :دهان باز ماندن ک : تعجب کردن . س14:گردن دراز ک : متجاوز از حد خود . س20 :خرامان رفتن ک : مبتکرانه و مغرور رفتن . س23 :دلربایی ک : زیبایی . س24 :خون سردی 1 ص : بی تفاوت ، بی توجه . ص37 : س1 :سر سوزن ک : مقدار بسیار کم . س2 :چانه گرم شدن ک : پر حرفی کردن . س2 :نوک کسی را چیدن ک : به او اجازه حرف زدن ندادن ، کسی را وادار به سکوت کردن س4 :بی چشم و رو ک : بی حیا ، بی شرم . س6 :بر منکر کسی یا چیزی لعنت فرستادن ک : تأید کردن . س11 :به آسمان رفتن چیزی ک : اوج گرفتن ، به حد اعلای خود رسیدن . س13 :کبادّه کاری را کشیدن ک : ادعای تبحّر در کاری داشتن . س15 :چین به صورت انداختن ک : مخالف شدن ، در غضب شدن . س17 :کاسه و کوزه یکی شدن کنایه از صمیمی شدن . س19 :یک صدا ک : همراه ، با هم ( یک صدا بودن : همرأی و هم عقیده بودن .) س22 :هم قطار ک : هم ردیف . س25 :حق کسی را کف دست او گذاشتن ک : مجازات یا تنبیه کردن کسی ، کسی را به کیفر مناسب رساندن . ص38 : س1 :شست خبر دار شدن اص : آگاه شدن از موضوع ، چیزی . س4 :دل تپیدن ک : دلهره داشتن ، ترسیدن . س 6:شش دانگ ک : کامل . س 6:مست کردن ک : از خود بی خود کردن . س 7:دامن از دست رفتن ک : بی اختیار شدن . س 7:سر توی حساب بودن ک : آگاه و واقف بودن . س 9:دم را خوش نخواندن ک : روش مناسب اختیار نکردن ، تشخیص درست واقعه را ندادن س 10:تا مزه مزه خوردن ک : سیر خوردن . س 10:سر از تن جدا کردن ک : کشتن . س 18:دو دل ک : مردّد . س 18:چشم بر چیزی یا کسی دوختن ک : کمال توجّه و اعتنابر کسی داشتن . س 21:زیر بغل کسی را گرفتن ک : به او کمک کردن . س 21: دست و پا کردن ک : فراهم کردن . س 24:به شکم کسی بستن ک : به خورد کسی دادن . س 22:خالی نبودن عریضه ک : حفظ ظاهر کردن . ص39: س 1:دماغ سوخته ک : شکست خوردن ، ناکام و افسرده شدن . س 3:دورو ک : متظاهر . س 9:در رفتن فنر ک : از دست دادن کنترل . س 10:به نیش کشیدن ک : بی ادبانه خوردن . س 11:روی کسی را زمین زدن ک : تقاضای کسی را رد کردن . س13 : قحطی زده ک : گرسنه . س 13:به جان چیزی یا کسی افتادن ک : به حساب آن رسیدن ، ستیزه کردن . س 13:یک چشم به هم زدن ک : فوراً . س 16:کلک چیزی را کندن ک : آن را محو کردن ، نابود کردن . س 16:قدم به عالم نهادن ک : متولد شدن . س 17:استخوان خور ک : حریص ، گدا صفت . س 20:ته بشقاب را لیسیدن : با دلگی غذا خوردن ، غذا را تا پایان با حرص خوردن . س 21:حسابی ک : کامل . س 23:کرکس صفت ک : حریص . س 25:آب به دهان خشک شدن ک : وحشت کردن ، تعجب کردن . ص40 : س 1:کار از دست کسی ساخته بودن ک : توانایی انجام کار داشتن . س 3:خدا بیامرز ک :از بین رفته . س 4:بوقلمون ک : بی ثبات . س 7:حساب کار را کردن ک : متوجّه شدن ، متوجه وضع و موقعیت خود شدن . س 7:سر سوزن ک : بسیار کم . س 7: از تک و تا انداختن ک : تغیر در رفتار دادن ، امکان تلاش را از کسی گرفتن . س 8:دل به دریا زدن ک : تصمیم گرفتن و در کاری بی پروا وارد شدن ، هر چه بادا باد . س 9:آب نکشیده ک : بسیار رکیک . س 11:گل انداختنه ک : خوش آب و رنگ ، روی سرخ شده از شرم . س 11:خانه خراب ک : بدبخت . س 11:تا حلقوم بلعیدن ک : سیر خوردن . س 12:دن و ایمان باختن ک :منکر تعهدات شدن ، اختیار خود را از کف دادن . س 20:چشم جایی را ندیدن ک : به نهایت درجه خشمگین شدن . س 21:شاخ در آوردن ک : متعجب شدن . س 21:نمک نشناس ک : نا سپاس ، حق ناشناس . ص41 : س 5:بی چشم و رو ک : بی حیایی ، بی شرمی . س 5:خم به ابرو نیاوردن ک : هیچ نوع اظهار کراهت و ملامت ننمودن . س 10:پشت دست داغ کردن ک : توبه کردن ، هرگز و دیگر بار کار را نکردن .

ص 43 :درس ششم (گیله مرد ) س 3:افسار گسیخته ک : بی نظم ، سر خود ، لاابالی . ص44: س 7:دل پر داشتن ک : ناراحت بودن ، کینه داشن . س 9:از چشم کسی دیدن یا دانستن ک : آن کس را مسئول و و مسبب وقوع کار یا حادثه شمردن . س 12:گوش بدهکار نبودن ک : بی توجه بودن ، بی اعتنا بودن . س 13:دست بردار نبودن ک : اصرار کردن ، باز ماندن . س 14:زخم زبان ک : دشنام دادن ، سخن تلخ گفتن درباره¬ی کسی . س 14:حساب پاک کردن ک : تسویه حساب کردن ، معامله به مثل کردن . (حساب کهنه پاک کردن ک : انتقام گذشته را گرفتن .) س 17:به این مفتی ک :به این آسانی ، به راحتی (مفت ک : هر آنچه بی زحمت و آسان بدست آید .) س 19:کار کسی را ساختن ک : تعرّض کردن ، گوشمالی کردن (اینجا : کشتن ). س 20:بند آمدن ک : قطع شدن ، پایان گرفتن . س 21:یک چشم به هم زدن ک : فرصت بسیار کم ، اندک زمان . ص45 : س7 :ساختن که کسی ک : ساز و کار بودن با او . س7 :یخ کردن ک : سرد شدن . س11 :مزه¬ی چیزی را چشیدن ک : تجربه کردن چیزی . س23 :چهار چشم شدن ک : با دقّت و کنجکاو بسیار در کسی یا چیزی نگریستن . س24 :به جیب زدن ک : دزدیدن ، به سرقت بردن . ص46 : س2 :به کلّه زدن ک : خطور کردن ، به ذهن آمدن (اینجا : دیوانه شدن ). س2 :پا افتادن ک : پیش آمدن ، فرصت فراهم شدن . س8 :خفه کردن ک : ساکت کردن . ص47 : س5 :دست و پای خود را جمع کردن ک : حواس جمع کردن ، بر دقّت خود افزودن . س10 :رو شاخ بودن ک : قطعی و حتمی بودن . س21 :پا رسیدن ک : وارد شدن . س22 :لخت کردن ک : غارت کردن ، شدن دزد همه¬ی اموال را به ستم . ص 49: س12 :علمدار شدن ک : رهبری کردن ، پیشرو شدن . س13 :درو کردن ک : کشتن یا از میان برداشتن دست جمعی . س14 : به درک فرستادن ک : کشتن . س15 :زبان داشتن به اندازه کف دس( زبان دراز بودن ) ک : گستاخ بودن ، خارج از حد ادب سخن گفتن . س15 :به داد رسیدن ک : یاری کردن ، به کمک کسی شتافتن . س16 :سر جای خود نشاندن ک : با سخن یا کاری حد و مرتبه کسی را به او نشان دادن تا تخطّی نکند . س20 :بر سر آمدن ک : حادث شدن ، پیش آمن ، به انتها رسیدن . ص 50 : س3 :لال شدن ک : سکوت کردن . س5 :لرزیدن ک : ترسیدن ، مضطرب و ناراحت بودن . س5 :دل خراش ک : آزار دهنده . س5 :اختیار از کف ربودن ک : از خود بیخود شدن . س8 :کهنه کار ک : آزموده ، پر تجربه . س8:استاد ک : پر تجربه ، ماهر . س14 :دل خراشیدن ک : ناراحت کردن ، ازار دادن . س14 :ریش ریش کردن ک : آزرده کردن ، (ریش کردن زخم : عذاب و درد کهنه را تازه کردن .) س16 :حکم فرما ک : چیره ، حاکم ، مسلّط . س15 :دندان به هم خوردن ک : اضطراب و نگرانی داشتن . ص51: س6 :کف دست کسی گذاشتن ک : جزای عمل کسی را به او ردادن . س6 :رجز خواندن ک : مفاخرت کردن ، بیان مردانگی و شرافت خود نمودن . س11 :نسل کسی را برداشتن ک : او را کشتن ، نابود کردن . س15 :دل خنک شدن ک : رضایت خاطر پیدا کردن . س16 :له له زدن ک :اشتیاق داشتن به انجام کاری ، علاقه داشتن به چیزی یا کسی . س16:دست وپاچه شدن ک : مضطرب و سراسیمه شدن . س22 :هفت کفن پوساندن ک : مدت ها پیش مردن . س22 :قرآن مهر کردن ک : سوگند خوردن . س22 :زیر چیزی زدن ک : انکار کردن ، حاشا کردن (زیر قول زدن ک : خلف وعده کردن ). ص52: س4 :خون خوردن ک :کشتن (اینجا : خونخوار ک : قاتل ، خونریز .) س11 :فرمانبر ک : مطیع . س11 :چشم سفیدی زدن ک : بیهوش شدن ، غش کردن

ص54: ، درس هفتم ،( سووشون ) س8 :خوشه چین ک : گدا (، اینجا مفهوم ایهامی بکار رفته ) ص 55: س11 : :پیر شدن ک : عمر طولانی کردن . س15 : خروس خوان ک : صبح زود . س20 : :چانه گرم شدن ک : پر حرفی . س24 : قربان رفتن ک : خود را فدا کردن . ص56: س2 :تیغ کشیدن آفتاب ک :طلوع کردن آفتاب . س11 :یک تنه ک : تنها ، به تنهایی س 14 : روی سر ریختن ک : هجوم آوردن . س15 :دل از جا کنده شده ک : ترسیدن . س16 :پی کردن ک : متوقف کردن (معنی لغوی : زدن رگ پای اسب است . رک : دهخدا ). س18 :آخ گفتن ک : هیچ گونه اعتراضی نکردن . س23 :خم به ابرو آوردن ک : ناراحت و خشمگین شدن ، عکس العمل نشان دادن . ص57 : س6 :زبان بسته ک : خاموش ، ساکت ، گاه به رقّت و شفقت به حیوان یاانسان نادان گویند . س10 :داغ شدن پلک ک : آماده شدن برای گریه . س11 :هم پا ک : همراه ، برابر . س14 :هم عنان ک : همراه ، برابر در مسیر . س18 :دست نشانده ک : گماشته ، فرمانبردار ، مأمور ،مزدور . س25 :جلوی خود را گرفتن ک : خود را کنترل کردن . ص 58 : س5 :بیخود ک : یاوه ، بیهوده . س6 :هم قسم شدن ک : پیمان بستن . س7 :دست به روی دست نهادن ک : معطل و بیکار بودن ، دست از کار کشیدن ، بی توجّهی کردن . س11 :آب از سر گذشتن ک : نازل شدن آفات و حوادث به حدّ کمال . س13 :روی سفید کردن ک : مایه افتخار و مباهات شدن ، آبرو داری کردن (ابته در این جمله به طنز در معنای عکس خود بکار رفته .) س17 :پایمال شدن ک : نابود شدن .(پایمال شدن خون ک : هدر رفتن خون ) ص59 : س7 :سیاه پوش ک : عزادار ، سوگوار . س13 :راست بیخ گلو گذاشت ک : تحت فشار گذاشتن ، اسرار کردن به انجام کاری . س18 :مسخره بازی ک : کار بیهوده کردن . س19 :کفری کردن (کفر کسیرا در اوردن ) ک : او را بسیار عصبانی کردن . س25 :سلام دادن ک : ابراز احترام کردن . ص60 : س13 :حالی شدن ک : فهمیدن . شعر حفظی (آواز عشق ): ب 1 :چپ و راست ک : هر سو . ب2 :یار ک : مثل ، همتا . ب5 :کمینه ک : فرو مایه ، دون و پست ، ناقص . ص 64 ،ادبیات پایداری : س2 :پایداری ک : مقاومت . س5 :بزرگ داشت ک : ارج نهادن ، گرامی داشتن ، س7 :چار چوب ک : محدوده . س11 :چشم انداز ک : منظر ، بعد مورد نظر .

ص 65 ، درس هشتم (کلبه ی عمو تم ): س4 :تهی دست ک : فقیر . س5 : به راه انداختن ک : مؤسس کاری بودن ، آغاز کردن . س11 :دو رویی ک : غیر صادق بودن ، منافق بودن . س11 :جانکاه ک : مولم ، عذاب آور ، کشنده . س20 :دهن کجی کردن ک : مسخره کردن .(به تن او پیراهن نامناسب و زشت به نظر می آمد) . س27 :رو در بایستی ک : ملزم کردن خود (بی رو در واسی ک : تعارف .) ص 67: س1 :به راه افتادن ک : حرکت کردن . ص 68: س4 :دست زدن ک : حداقل لمس کردن . س5 :به دست آوردن ک : کسب کردن . س16 :تیره روز ک : بدبخت . س18 :دل خواستن ک : علاقه مند بودن . س20 :دل جویی ک : سعی در کسب رضایت ، تلاش در رفع کدورت . ص69 : س 2 : به کاری انداختن ک : کسی یا خود را گرفتار آن کار کردن . س7 :سنگدل ک : بی رحم ، جفا کار . س10 :به خدمت کسی رسیدن ک : تنبیه کردن. ص 70: س8 :نفس داشتن ک : زنده بودن ، توانایی و نیرو داشتن . س10 :دل پذیر ک : خوشایند . س11 : تسلیم شدن ک : پذیرفتن ، قبول کردن . س23 :دست روی کسی بلند کردن ک : تنبیه کردن ، کتک زدن . س23 :نیستم ک : حاضر به انجام این کار نیستم . س15 :از جا در رفتن ک : عصبانی شدن . س17 :بی شعور ک : نادان . ص 71: س6 :از دست برآمدن ک : توانایی انجام داشتن . س 7: نورانی ک : روشن . س10 :روشن ک : واضح . س8 :دندان قروچه کردن ک : ابراز خشم کردن . ص72، (تو را می خوانم ) م 2 :بزرگ شدن چهره (گشاده رویی ) ک: شادمانی ، انبساط خاطر . م 3 :پشت سر نهادن ک: سپری کردن ، گذراندن . م 6 :غیر انسانی ک: وحشیانه . م 8 :بر کاری بودن ک: تصمیم انجام آن کار را داشتن . م 9 :رویا روی شدن ک: مقابله کردن .

ص 74 ، درس نهم (در بیابان های تبعید ) : م 3 :چشم پر خاک شدن ک: آواره شدن . م 3 :چشم پر از شبنم یخ زده داشتن ک: توانایی گریه نداشتن با وجود بغض ، نیامدن اشک از فراوانی گریه . ص 75 : م 5 :سرگردان ک: آواره . م 3 :نو شکفته ک: جوان . م 8 :خانه خراب کردن ک: آواره کردن (خانه خراب ک: بیچاره ). م 10 :راه کاری باز بودن ک: اجازه داشتن به آن کار ، امکان انجام آن کار را داشتن . م 11 :برخود پیچیدن ک: عذاب کشیدن ، نا خوش شدن . م 11 :خندیدن ک: ابراز شادمانی کردن . م 23 :زهر پاشیدن (زهر ریختن ) ک: کینه¬ی شدید و دشمنی خود را به کار بردن قهر خود را به کمال صرف کسی کردن . م 25 :دهان پر از خاک شدن ک: سکوت کردن ، آلودگی . ص 76 ، (از یک انسان ) : م 1 :دهان بستن ک: خاموش کرن ، به سکوت واداشتن کسی را . م 10 :خونین چشم ک: ستمکار ، قاتل . م 10 :خونین دست ک: خونریز ريالقاتل ، م 11 :رفتنی ک: نابود شدنی . ص77( آورده¬اند که ... ) س 5 :پیش بردن ک : انجام دادن . س 7 :زاییدن ک : به وجود آمدن . شعر حفظی ( رباعیّات خیام ) ب1:جام گرفتن ک : به عیش و نوش پرداختن . ب5 :محیط شدن ک : مطلّع و واقف شدن ، دانا شدن . ب6 :ره بردن ک : نجات یافتن ، خلاصی پیدا کردن ، راه حل جستن . ب6 :در خواب شدن ک : مردن .

ص80 ، درس دهم ( دخترک بینوا ): س 5 :سرشناس ک : مشهور ، نامی . س 7 :به سر بردن ک : سپری کردن . س 9 :تیره روزی ک : بدبختی ، بیچارگی . س 12 :کمر بستن به کاری ک : آماده انجام آن کار شدن ، سرگرم انجام آن کار شدن . ص 82 : س 16 :سر خاراندن ک : بهانه آوردن ، تعلّل کردن . ص 83 : س 1 :بر سر آمدن ک : رخ دادن ، پیش آمدن . س 3 :راه کاری را گرفتن ک : سرگرم انجام آن شدن ، به سوی آن حرکت کردن . س 3:پا به کاری گذاشتن ک : سرگرم انجام آن شدن ، به سوی آن حرکت کردن . س 6 :سر گشته ک : سراسیمه ، سرگردان . س 8 :حدّ علم کردن ک : ابراز وجود کردن ، خودی نشان دادن . س 17 :به جان آمدن ک : به ستوه آمدن ، خسته شدن به حد کمال، صبر نداشتن . ص 84 : س 10 :به هم پیچیدن ک : در هم فرورفتن . س 14:در میان گرفتن ک :محاصره کردن . س 15 :گریبان گرفتن ک :باز داشت کردن ، مانع شدن . س 17:از سر گرفتن ک : شروع کردن دوباره ، از نو به کار پرداختن .

ص 87 ، درس یازدهم (هدیه ی سال نو ) : س 3 :فرو دست ک : بی چیز ، فقیر . ص 88 : س 2 :از دست دادن ک : محروم شدن . ص 89 : س 12 :رنگ از چهره پریدن ک : مضطرب شدن . س 25 :سرد ک : افسرده ، بیحال . س 25 :خشک ک : افسرده ، بی حال ، بی فایده . س 25 :باریدن ک : پی هم ریختن هر چیزی ، فرو آمدن به کثرت و شدت . ص 90 : س 4 :زیر و رو کردن ک : به هم زدن ، بررسی کردن . س 5 :برق زدن چشم ک : خوشحال شدن س 18 :بر سر آمدن ک : گرفتار شدن . س 22 :از دست ساخته بودن ک : از عهده بر آمدن . ص 91 : س 4 :از نظر افتادن ک : ارزش خود را از دست دادن . س 8 :خشک شدن ک : بی حرکت ماندن . ص 92 : س 2 :به هوش آمدن ک : به حال عادی خود برگشتن ، متوجّه موضوع شدن . س 18 :زیر پا کردن ک : طی کردن . س 21 :سر دادن ک : آغاز کردن . ص 93 : ( مائده های زمینی ) : س 12 : به سر بردن ک : گذراندن عمر . س 24 : در بر گرفتن ک : احاطه کردن .

برگرفته از سايت رشد


خلاصه ای از داستان رامایانا

رامایانا یا رامایانه به معنای سرگذشت راما از حماسه های بزرگ هندی به زبان سانسکریت است . این داستان از وفاداری های بزرگ که خاص مردم هند است ٬ سخن می گوید.

داستان از آنجا شروع می شود که پادشاه آیودهیا که سلطانی درستکار است ٬ احساس می کند که دوران پیری وی نزدیک می شود و اعلام می کند که می خواهد پسر خود راما را به تخت بنشاند و خود کناره گیری کند اما ملکه جوان کشور از این خبر خشمگین می شود و می خواهد پسر او بهاراتا بر تخت بنشیند وچون پادشاه زمانی به او وعده داده بود که هر چه او بخواهد انجام دهد ٬ به نزد شوهر می رود و از او می خواهد که راما را برای ۱۴ سال در جنگلی به ریاضت و آوارگی روانه سازد و بهاراتا را به جای برادر بر تخت نشاند.

پادشاه از شنیدن این خبر اندوهگین می شود و از ملکه می خواهد از این تصمیم صرف نظر کند اما ملکه می گوید یک پادشاه نباید عهد خود را فراموش کند . وقتی راما از ماوقع باخبر می شود اعلام می کند که در کمال رضایت از فرمان پدر اطاعت می کند و از همسرش سیتا می خواهد که تا بازگشت او بهاراتا را پادشاه بداند اما سیتا حاضر به ماندن نمی شود و همراه شوهرش به جنگل می رود . در این سفر لاکشمن ـبرادر دیگر راما ـنیز باوی همسفر می شود از سوی دیگر بهاراتا نیز اعلام می کند که هیچگاه به جای راما بر تخت نمی شیند و فقط از جانب او بر کشور سلطنت خواهد کرد.

مدت ۱۰سال راما به اتفاق همسر و برادر خود در جنگل به سر می بردو با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند .در این میان غولی غارتگر به نام راوانا تصمیم می گیرد با ربودن سیتا شوهرش را آزار دهد. وی خود را به صورت غزالی در می آورد و سیتا را فریب می دهد و وی را با خود به آسمان ها می برد.

راما و لاکشمن به دنبال سیتا همه جا را زیر پا می گذارند و در نهایت پادشاه میمون ها آنها را یاری می دهد تا سیتا را بیابند و در نهایت پس از جنگی خونین که بین سپاه راما (میمون ها ) و سپاه راوانا اتفاق می افتد٬ سیتا نجات می یابد .سیتا پس از نجات به دلیل شایعاتی که درباره ی او بر سر زبان ها افتاده است که وی به راما خیانت کرده و همسر راوانا شده است از آتش می گذرد و بی گناهی خود را به اثبات می رساند .

بالاخره مدت تبعید آنها به سر می رسد و آنها به سرزمین خود باز می گردند و راما برتخت سلطنت می نشیند . مردم راما را چنان دوست می داشتند که اکنون نیز به هنگام درود فرستادن ٬کف دستها را به هم می گذارند و می گویند: "رام. رام "

گفتنی است که در دوران های بعد راما در دل مردم  به صورت خدایی که به سیمای آدمی درآمده بود ٬جای می گیرد.

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم مرداد 1386  به قلم  فیروزه سودایی | آرشیو نظرات

خلاصه ای از کتاب مجمع دیوانگان صنعتی زاده

«مجمع دیوانگان اثر میرزا عبد الحسین صنعتی زاده نخستین اتوپیا ( آرمانشهر) ادبیات معاصر است

در بخش اعلام کتاب ادبیات دوم متوسطه این عبارت در معرفی رمان مجمع دیوانگان آمده است .همیشه بچه ها از من معنی این عبارت را می پرسند و به واقع هم جای پرسش دارد چون در کتاب هیچ توضیحی داده نشده است و در حقیقت این توضیح نه تنها اطلاعی به بچه ها نمی دهد بلکه آنها را سردر گمتر می سازد.

در جلد دوم کتاب از صبا تا نیما اطلاعاتی درباره ی این کتاب داده است که در  اینجا به اختصار می آید:

این کتاب نخستین اتوپیا(رویای مدینه ی فاضله) در زبان فارسی است. نام این رمان با توجه به مضمون یک مصراع غزل سعدی که می گوید: " خلق مجنونند و مجنون عاقل است" اختیار شده است.

نویسنده خواننده را به مجمع دیوانگان می برد : در یکی از روزهای آخر سال ٬ دیوانگان از فرا رسیدن سال نو باخبر می شوند و تصمیم می گیرند که موقتآ عاقل باشند تا بتوانند مثل دیگران سال نو را در آزادی جشن بگیرند .شب هنگام دست و پای محافظان را بسته و بیرون می آیند و سر به صحرا میگذارندو در نیم فرسنگی شهر نزدیک کلبه ی درویشی که پشت پا به دنیا زده و  روز و شب مشغول عبادت است کنار چشمه ی آبی حلقه می زنند.درویش با مشاهده ی گروه دیوانگان از ترس بالای درخت می رود .ناگهان پیرمردی از جمع دیوانگان که هیچ گاه سخن نمی گوید و ملقب به "پیر لال" است لب به سخن می گشاید و می گوید که همه جا دارالمجانین است و این جامعه محبس تنگ و تاریکی است که عقل های بشری در آن محبوس است ولی انسان از این حبس احساس زحمت نمی کند و در فکر رهایی خویش نیست  .سپس به دیوانگان پیشنهاد می کند که با هیپنوتیزم به آینده سفر کنند و آنان را به کشور خرد می برد و پیشرفت های دو هزار سال بعذد را به آنها نشان می دهد.

این مسافرت روح و روان شرطش ترک افکار کنونی و عادت ها  و تقلیدها ٬ توشه اش تزکیه ی قوا و تقویت احساس ٬ بهای بلیطش خیر خواهی و مخاطراتش اخلاق بد ٬ طمع ٬ غرور علمی ٬ ثروت پرستی و... است .

در کشور خرد تمام کشورهای دنیا از روی نمره تعیین می شوند .حقیقت و آزادی و سعادت سایه انداخته است.امتیازات از بین مردم رخت بر بسته و حسد به کلی معدوم شده است .همه فعال و کاری علاقه مند به ورزش اند .در این جا فقط مهر و حبت حاکم است . این جا بهشت موعود است .

نگهان محافظین دارالمجانین سر می رسند و و دیوانگان از حالت هیپنو تیزم بیرون می آیند و خود را در عالم واقع می یابند .

جلد دوم کتاب با شرح رنجهای درونی درویشی که به اتفاق دیوانگان به کشور خرد رفته است ٬ آغاز می شود .او دریافته که ریاضت کار ابلهانه ای است . پس عبادتگاه خویش را ترک می کند و به شهر می آید و به باغبانی مشغول می شود . اما اشتیاق دیدار پیر لال اورا رنج می دهد و بالاخره در دار المجانین با او ملاقات می کند .

بار دیگر سال نو فرا می رسو و دیوانگان فرار می کنند و پیر لال این بار آنان را به" دوره ی خورشیدی " می برد.در این دوره دنیا به پیشرفت های محیر العقولی نایل شده است و مردم برای رساندن مقصود خود نیازی به سخن گفتن ندارند و ازموسیقی استفاده می کنند.

رمان در همین جا به پایان می رسد و پیش بینی این که نویسنده چگونه آن را می خواسته به پایان برساند دشوار است اما تردیدی نیست که وی تحت تاثیر آثار مشابه اروپایی این رمان را نگاشته است .      

+ نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر 1387  به قلم  فیروزه سودایی | آرشیو نظرات

تحلیل شعر داروگ نیمااقای محمدی

                                         شکل  ظاهری        

قالب شعر : نیمایی ( آزاد )

           قافیه :      استفاده از قافیه در شعر نیمایی الزامی نیست و در صورت به کارگیری آن ، جای مشخصی ندارد ؛ قافیه ها تنها درپنج مصراع به   

      کار رفته است که عبارتند از « سوگواران ، باران ، یاران » « بساط ، نشاط »

 کلمات و الفاظ : استفاده از کلماتی چون کومه ، نی ، داروگ ، باران و ... دلالت بر منطقه ی  شمال و طبیعت اطراف شاعر دارد وکاربرد بسیار این واژگان در اشعار نیما انعکاس محیط شاعر است . نیما تحت تأثیر زبان و فرهنگ طبری است ، مثلاً واژه هایی چون « داروگ » و « کومه » نشانگر این موضوع است .

 علاوه بر تأثیرات محیطی و زبان مازندرانی ، نفوذ باورهای محلی نیز در این شعر دیده می شود غ به عنوان ثال « داروگ » قورباغه ی درختی است که اصولاً در خشکی زندگی می کند و در فرهنگ مازندرانی بسیار مهم است زیرا خواندن این قورباغه  بشارت هوای ابری و نشانه ی آمدن باران است .

 در این سروده ی نمادین عناصر محیط شاعر مانند ساحل و ابر و کومه نمادهایی هستند که جامعه و عصر شاعر و آرزوهای بلند او را نشان می دهند . نیما خطاب به داروگ از آینده می پرسد ، آینده ای که در باران ِ ( انقلاب ) خشک سالی ها ( حکومت استبداد ) را پایان می بخشد ، طراوت و سر سبزی می آورد و کلبه ای ( جامعه ای ) در آستانه ی فرو ریختن که نشاط و روشنی از آن رخت بر بسته است ، نجات می دهد  . ( کشت همسایه ) کشور مجاور ایران ، شوروی سابق ، می تواند باشد که شاعر در مقایسه با جامعه ی ستم زده و محروم ( خشک سال ) ایران ، آن را آباد و پیشرفته می بیند .

 ساحل نزدیک ایران است و شاعر مردم این جامعه را به اعتبار قحطی و خشک سالی سوگوار می بیند چون مردم در خشک سالی ها سوگواری می کردند و نماز باران می خواندند

 ساحل نزدیک : محیط زندگی شاعر و جغرافیای اطراف اوست

 کومه ی تاریک : مجاز جزء به کل است ؛ شاعر کومه ی خود ( مردم جامعه ) را بی شور و نشاط می بیند ، آنقدر بر این کومه ( جامعه ) باران ( سرسبزی و نشاط ) نباریده است که دیوار ساخته از نی آن ( مردم جامعه ) از خشکی ترک بر می دارد و می شکند ؛ مردم از شدت استبداد تحت فشارند و با فریادی بلند جدایی و فنا شدن یاران را بیان می کنند .    

  تصویری که شاعر از اتاق ( جامعه ) ی خود ترسیم می کند تنهایی و نارضایتی او و همه ی جویندگان آزادی و آزادگی است .

داروگ : نماد هر کسی می تواند باشد که مژده ی انقلاب ودگرگونی را به نیما ( شاعر ) می دهد . حتی شاید این داروگ خودِ شاعر  ( نیما ) باشد .

بربساطی که بساطی نیست : پارادوکسی زیبا از بیان اوضاع نامساعد و نامناسب ایران ِ آن روز است .

 درک و دریافت از شعر :

 نیما هیچ گاه در برابر ظلم مسلط بر جامعه و محیط خویش به یأس و ناامیدی تن نمی دهد و در نهایت امیدواری به این نکته ایمان دارد که سرانجام ظلم و اختناق ، رفتنی و صبح آزادی ، آمدنی است  ، و با نور گرم و زندگی بخش خود ساکنان این کومه ی تاریک و خشک ( جامعه ) را طراوت و رهایی می بخشد .  


  نقدی بر شعر

 با توجه به مقدماتی که ذکر آن لازم می نمود ؛ می توان اذعان داشت که بیان این  مفاهیم نمادین و تصویر اوضاع نابسامان ِ ایران ِآن روزگار ( دوران حکومت پهلوی ) و استبداد حاکم برجامعه از حوصله و وقت کلاس و دانش آموزان خارج است ، ضمن این که بدون بیان این مقدمات و فضاسازی ها مفاهیم درس عقیم می مانَد و اهداف شاعر از سرودن این شعر ناگفته .

نمی توان گفت که نمادین بودن این شعر به تنهایی سبب دشواری این درس است زیرا در اشعاری که قبلاً دانش آموزان آموخته اند( مثل خطّ خورشید ) با نمادها آشنایی هرچند مختصر پیداکرده اند ؛ شاید دشواری شعر علاوه بر نمادهای خاص و ویژه ی آن ، نوع بیان خاص ّ نیما و کاربرد و واژگان و ترکیب هایی غریب و نامأنوس برای نوجوان امروزی باشد ، مثل تشبیه طولانی و مرکب « جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد / چون دل یاران که در هجران یاران » ویا مسئله ی گریزان بودن بسیاری از ایرانیان ِ آن روز از کشور عزیزمان و توجیه عملکرد آنان برای دانش آموزان و باز کردنِ این مورد ( مسئله ی فرار مغز ها ) ؛ همچنین صحبت کردن از کشت همسایه با این معنی خاص که منظور کشور شوروی سابق می باشد ، کشوری که عملاً از جغرافیای عالم پاک شده و تبدیل به کشورهایی مستقل گردیده است . نیز توصیفِ اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور در کنار شرح اوضاع سیاسی و اجتماعی و

  حتی اقتصادی ایران آن روز و سپس مقایسه ی این دو با هم ، احاطه و اشرافی کامل می خواهدکه خود همین موضوع مجال و فرصتی کامل می طلبد و برای دبیران ادبیات که شاید تسلطی کامل بر مسائل تاریخی ندارند جای تأمل دارد و می توان علاقمندان به تاریخ ایران و شوروی سابق را به مطالعه ی کتاب هایی ویژه ی آن هدایت کرد . 

به نظر می رسد نیما هر چند پدر شعر نو فارسی لقب گرفته و در این مورد حقّ بزرگی بر ادب ایران زمین دارد اما چه نیکو می نمود

شعری مأنوس تر و قابل هضم تر از نیما برای دانش آموزان سال دوم انتخاب می شد یا از اشعار دیگر شاعران نیمایی استفاده می شد و یا حداقل این شعر به کتاب های پایه های بالاتر منتقل می شد تا دانش آموزان نیز از نظر اطلاعات تاریخی و اجتماعی آمادگی یادگیری و فهم چنین اشعار نمادین با ترکیبات تازه و ناآشنا را بیابند .

مورد بعد که به نوعی دیگر این درس را به چالش می کشاند سؤال های مکرر دانش آموزان درباره ی نحوه ی نوشتن معنای شعر در امتحانات است که آیا معنای نمادین شعر مدّ نظر است یا معنای ظاهری آن یا هردو معنی باید نوشته شود ؟

که البته اطناب در پاسخ دادن و معناکردن به هردو شکل خود مسئله ای دیگر است .

نوشته شده در 91/01/23ساعت 23:37 توسط گروه زبان وادبیات فارسی(محمدی)| آرشيو نظرات

تحلیل شعر باغ بی برگی اخوان


    آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست ،
با سکوت پاک غمناکش

ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز اینش جامه ای باید ،
بافته بس شعله ی زر تارِ پودش باد
گو بروید یا نروید ، هرچه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان ،
چشم در راه بهاری نیست

گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید

باغ بی برگی
خنده اش خونی است اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها پاییز .
 خرداد 1335   بند اول با واژه های ؛ آسمان ، آغوش ، نمناک ، تنها ، پاک و غمناک ، که تکرار مصوّت بلند (آ) به نوعی تداعی کننده ی آه کشیدن های پی در پی است  ، فضایی اندوهبار به شعر می دهد . شعر ، شعری نمادین و اجتماعی است و باغ خزان زده نماد کشور ایران است . کشوری که بعد از کودتای 28 مرداد 1332
و به دنبال آن خفقان  و بگیر و ببندها و ... جو عمومی و روشنفکری در آن دچار یأس و بدبینی شده بود .
     شاعر در  بند دوم می گوید :   ور جز اینش جامه ای باید ، /بافته بس شعله ی زر تارِ پودش باد
طرز درست قرائت شعر که با صدای خود شاعر موجود است ، این است که بایستی «ر» در تار را با کسره ی اضافه خواند . اما این  شعله ی زرتار پودش باد  که تار و پود لباس باغ را تشکیل می دهد چیست ؟   شعله ی زر تار را می توان  نور طلایی  خورشید گرفت که عمود از لا به لای برگ ها قرمز و زرد و کم پشت درختان عبور می کند و پود این لباس هم  باد  ی است که افقی از لابه لای این تارهای خیالی می گذرد ، و لباس باغ را که در واقع همان شولای عریانی  است می بافد . ( البته می توان شعله ی زر تار را ، برگ های زرد پاییزی ، هم در نظر گرفت . )  شاعر در مصراع بعد ، تنهایی یأس آلود باغ را با آوردن فعل های منفی و مثبت و حرف پیوند هم پایه ساز «یا» ، نشان می دهد ( بروید  یا  نروید ، خواهد  یا  نمی خواهد ) یعنی بود و نبودش علی السویه است .
    در بند سوم به گمان بنده ،  پرتو گرم چشم باغ  ، استعاره از میوه هایی است که دیگر بر شاخه ها  نمی تابند  . و در مصرع بعد ،  برگ لبخند  ؛ تشبیهی بدیع و تازه است ؛ شکل برگ در حالت افقی همانند لبخند است .  مصراع چهارم این بند نسبت به سایر مصرع ها بسیار طولانی تر است :
  «داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید »هدف شاعر از این بلند آوردن عامدانه ی مصراع ؛ 1- نشان دادن فاصله ی زیاد بهار ( زمانی که میوه ها سربه گردون سای بودند ) تا پاییز ( افتاده میوه ها در خاک ) است و دیگر 2- این که در ابتدای مصراع از  داستان  سخن می گوید و داستان ها هم معمولا بلند اند .

  در بند آخر علاوه بر این که از پارادوکس زیبای  خنده ی اشک آمیز  برای بیان زیبایی همراه با اندوه و رنج این باغ ( ایران ) استفاده می کند ، به تصور بنده ، شاعر هنگام سرودن این مصراع ، تصویر  برگ قرمز آویزانی  را در ذهن داشته است . چرا که با یاد آوری تشبیه  لبخند به برگ در بند سوم می توان ،  خنده را برگ ، خون را قرمزی برگ  و  اشک آمیز را آویزان و معلق بودن  برگ به حساب آورد  .
      شعر نمونه ای عالی برای توضیح و نشان دادن ویژگی های شعر نیمایی است ؛ هم از نظر قالب (کوتاه و بلند بودن مصراع ها و وجود قافیه های اختیاری ) و هم از لحاظ محتوا ( نگاه تازه به طبیعت و استفاده از سمبل ها و جهت گیری اجتماعی شعر ).
                                     نورالدین بازگیر / گروه ادبیات فارسی استان لرستان 

واج ارایی

نویسنده : مهدیه صنوبری قرایی - ساعت ٢:٤٩ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/۱۱/٢٧
 

سرِ سرسپرده ی من سرِ سرکشی ندارد

به خمِ خُمت خمارست و خبرکشی ندارد

دلِ دل سپرده ی من به دلت سپرده دل را

ز غمین غرورِ غالب درِ درکشی ندارد

به بهانه ی بریدن ز برت کناره گیرد

شده وی اسیر و اما برِ برکشی ندارد

به مثالِ مرغ پر پا ، پرِ پر زدن بگیرد

به هوای کویت اما پرِ پرکشی ندارد

به رهت روان و لیکن نبود ره تو رهوار

که چه سخت راه عشقست و کمر کشی ندارد

به جهاد با جهان است و در این جدال تنها

تن او چه زخم و زارست و سپرکشی ندارد

و تو ای عزیز زیبا به دلم نظاره بنما

که به جز تو ای فریبا سر و سرکشی ندارد

 

معنی وتوضیحات درس هفتم "بهار عمر" ودرس یازدهم " سرود عشق" امام خمینی (ره) زبان وادبیات فارسی سال چها

معنی وتوضیحات درس هفتم "بهار عمر" ودرس یازدهم " سرود عشق" امام خمینی (ره) زبان وادبیات فارسی سال چهارم عمومی

شعر: بهار عمر، غزلی از حافظ

1 - ای خرّم از فروغ رُخَت  ، لاله زار عمر            باز آ که ریخت  بی گل رویت ،  بهار عمر

   لاله زار عمر : تشبیه بلیغ اضافی      گُل روی : اضافه ی تشبیهی      

     بهار عمر :   ( بهار = شکوفه    رجوع شود به لغت نامه دهخدا )

 الف : اضافه ی تشبیهی ( عمری که مانند شکوفه است )   ب : اضافه استعاری  : شکوفه ی درخت زندگی

  بهار عمر  : با توجه به کاربرد ترکیب در مصراع استعاره از دوران جوانی                 گل و لاله و بهار : مراعات نظیر           

معنی بیت : ای معشوق که از تابش نور چهره ی تو لاله زار زندگی خرم و باصفا شده است ؛ برگرد که به دور از رخ زیبای تو شکوفه ی جوانی زندگی من پژمرده شده است   ( مفهوم : گلایه از جدایی و فراق  از معشوق و از دست رفتن شادابی عاشق بدون دیدن معشوق )

2- از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست           کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر

  سرشک : اشک     /      تشبیه : سرشک به باران   /    

 مراعات نظیر : (  برق  ، باران ، چکد ) و ( دیده ، چکد ، سرشک )       تشبیه : روزگار عمر به برق  

معنی بیت  : اگر اشک مثل  باران از چشم جاری شود ، شایسته است زیرا در غم دوری از تو ایام عمر من مثل برق به سرعت سپری شد  ( مفهوم : حسرت از گذشت سریع عمر و ناکام ماندن از وصال معشوق )

3- این  یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است        دریاب کار ما ، که نه پیداست کار عمر

   یک دو دم : کنایه از فرصت کوتاه و اندک / واج آرایی : در حرف ( د )

معنی بیت  : این چند لحظه ی کوتاه که فرصت دیدار میسر است دل ما را بجوی و به کار عشق ما توجهی کن که پایان زندگی معلوم نیست ( مفهوم : اغتنام فرصت برای توجه  معشوق  به عاشق )

4- تا کی می صبوح و شِکَر خواب بامداد ؟           هشیار گرد ، هان ! که گذشت اختیار عمر

  می صبوح : شراب صبحگاهی  / شکر : به معنای شیرین صفت خواب ( مجاز از شیرینی )  = خواب شیرین بامداد /

مراعات نظیر : صبوح ، بامداد و خواب  / تضاد : خواب و هشیار / هان : ادات تحذیر  شبه جمله    / اختیار عمر : بخش برگزیده ی عمر ( جوانی  )    /   اختیار      ( مصدر که به صورت صفت به کار رفته است صفت جانشین موصوف )

معنی بیت : ای معشوق تا چند به نوشیدن شراب صبحگاهی و خواب شیرین بامدادی  می پردازی آگاه و بهوش باش که بخش  برگزیده ی عمر که ایام جوانی است سپری شد  ( مفهوم : پرهیز از خوش گذرانی و سستی و بهره مندی از جوانی   )

5- دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد        بی چاره دل ، که هیچ ندید از گذار عمر

   دی : دیروز   / گذار : گذر ، عبور کردن ، اسم مصدر از گذاردن مترادف گذشت /   بیچاره دل : تشخیص  / تصدیر در واژه ی گذر   نظر کردن  : کنایه از التفات و توجه کردن   / خوشی : حذف به قرینه معنوی  : هیچ خوشی  /

 معنی : دیروز یار در گذر بود و از کنار من گذشت و توجهی به ما نداشت ؛ حال دل بیچاره ی مرا ببین که از گذشت زندگی هیچ خوشی ندید  ( مفهوم : گلایه از بی توجهی معشوق  و حسرت عاشق  که کمترین بهره ای از معشوق نبرده )

6- در هر طرف زخیلِ حوادث کمین گهی ست        زان رو ، عنان گسسته دوانَد سوار عمر

  خیل = گروه اسبان ، سواران ، سپاه ، لشکر /  خیل حوادث : اضافه تشبیهی  /  مراعات نظیر : خیل ، عنان ، سوار /   سوار عمر : اضافه ی تشبیهی   /   عنان گسسته : کنایه از تند و سریع   /   حسن تعلیل : دلیل گذر سریع عمر  اینکه خیل حوادث به او نرسد 

معنی بیت : لشکر حوادث از هر طرف در کمین جان انسان ، پنهان شده اند به همین دلیل عمر مانند سواری شتابان می راند تا حوادث بر او دست نیابند .

7- بی عمر زنده ام من و این بس عجب مدار            روز فراق را که نهد در شمار عمر ؟

  بی عمر زنده بودن : پارادکس / عمر : استعاره از معشوق / تصدیر در واژه ی عمر    /  استفهام انکاری  / روز : مجاز از روزگار       / بس : بسیار  ؛   شمار  : اندک  =  تضاد / 

معنی : من بدون معشوق  ( که عمر من است ) زنده ام و از این بسیار تعجب نکن زیرا هیچ کس روز گار جدایی را جزو عمر به حساب نمی آورد  ( مفهوم : عمر واقعی ، بودن در کنار معشوق است )

8- حافظ ! سخن بگوی که بر صفحه ی جهان            این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

  صفحه ی جهان : تشبیه / نقش : استعاره از شعر حافظ   / قلم : مجاز آلیه از ذوق شعر شاعری / مراعات نظیر  : صفحه ، نقش ، قلم

  معنی : ای حافظ شعر و سخن بگو زیرا بر صفحه ی کتاب زندگی از ذوق شاعرانه ی تو آنچه به یادگار می ماند اشعار رنگین و زیبا است.

شعر سرود عشق از غزلیات : امام خمینی ( قدس سره )

1 - بهــــــــــــار آمــــــــد و گلـــزار، نور باران شد      چمـــــــــن ز عشق رُخ يار، لاله افشــان شد

    بهار ، چمن ، لاله ، گلزار : مراعات نظیر               نورباران شدن : کنایه از پرشدن گلزار از گل های رنگارنگ     عشقِ چمن : تشخیص          در مصراع دوم : حسن تعلیل ( شاعر علت لاله افشان شدن چمن را عشق به یار می داند )

    یار : محبوب ازلی ، خدا           واج آرایی صامت : ر

  معنی بیت : با آمدن بهار گلستان با گل های رنگارنگ خود نورانی شده است و چمنزار به خاطر عشق به چهره ی زیبای  محبوب ( خداوند )   پر از لاله شده است ( زیبایی بهار و چمنزار پرتوی از زیبایی  یار است )

  2 -  ســـــرود عشق ز مـــــرغان بوستان بشنو !           جــــــمال يار ز گلبــــرگِ سبز، تابـــــــــان شد

    سرود عشق : تشبیه      مرغ ، بوستان ، گلبرگ : مراعات نظیر   

   معنی بیت : از پرندگان بوستان سرود عشق را که سر داده اند بشنو و ببین که زیبایی یار چگونه در گلبرگ سبز نمایان شده است            

مفهوم : ( دعوت به عشق در فصل بهار که جلوه ای از زیبایی یار است )

مفهوم عرفانی : تمام پدیده های هستی ندا و آواز عشق سر داده اند و عشق در همه ی طبیعت ساری و جاری است .زیبایی جهان و گلستان دنیا پرتوی از زیبایی خداست

    قرابت معنایی : هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید       بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

3 - ندا به ســــــــــاقى سرمستِ گل عذار رسيد                که طـــرْف دشت چو رُخسار سرخِ مستان شد

    گل عذار : آن که چهره ای مانند گل دارد ؛ زیبارو ( واژه ی مرکب )

   ساقی : واسطه ی فیض الهی که مرشد کامل است و گاهی با خود معشوق برابری می کند

   تشبیه مرسل : طرف دشت به رخسار مستان مانند شده است     

  رخسار سرخ : کنایه از چهره ی شاداب و گلگون   ساقی ، سرمست ، مستان : مراعات نظیر 

      واج آرایی : س

  معنی بیت : به ساقی سرمست و زیبارو ( پیر عارف ) ندا رسید با آمدن بهار دشت با گل های ( لاله و شقایق ) مانند چهره ی مستان سرخ و گلگون شده است ؛ پس تو ای ساقی شراب عشق را به عاشقان سرمست بنوشان  

 

 

 

4 - به غنچه گوى كه از روى خويش، پرده فكن                       كــــــــــــه مرغ دل ز فراق رُخت، پريشان شد

      به غنچه گوی : تشخیص    غنچه : استعاره از معشوق       پرده از روی افکندن : کنایه از چهره نمودن                               مرغ دل : تشبیه 

    معنی بیت : به محبوب که مانند غنچه ای پوشیده است بگو که چهره نمایان کند زیرا که دل عاشق از دوری معشوق پریشان و بی قرار گشته است         

5 - چــــــو ابـــــــــــر از غم دلدار، اشك ريزان شد                            ز حـــــال قلبِ جفا ديده ام، مپرس، مپرس

        قلب به ابر : تشبیه           دلدار : معشوق که دل عاشق در دست اوست   

       اشک ریزان شد : کنایه از گریستن و غمگین شدن              مپرس : تکرار برای تاکید          

        معنی بیت :  از حال قلبم که بی وفایی معشوق را دیده است مپرس که بسیار آشفته وغمگین است  آنچنان که از غم دوری معشوق مثل ابر اشک می ریزد و می گرید

     

با تشکر از گروه ادبیات استان زنجان


[ شنبه سیزدهم آبان 1391 ] [ 19:31 ] [ خوش نظر ]

شعری در باب عاشورا

گل خوش رنگ و بوی من حسین است

بهشت آرزوی من حسین است

مزن دم پیش من از لاله رویان

که یار لاله روی من حسین است

من آن مداح مست سینه چاکم

که ممدوح نکوی من حسین است

همه در گفتگوی این و آنند

ولیکن گفتگوی من حسین است

سخن بی پرده می گویم زمستی

می و جام و سبوی من حسین است

چو مرغ حق که از حق میزند دم

طنین های و هوی من حسین است

از آن بر تربتش سایم جبین را

که عز و آبروی من حسین است

احد گوئی از آن باشد شعارم

که پیر و نکته گوی من حسین است 

                                             استاد احد ده بزرگی

نمونه سوالات درس دوم زبان فارسی 2

نمونه سوالات درس دوم زبان فارس2

1-در عبارات زیر نهاد جدا وپیوسته رامشخص کنید ؛در صورت عدم مطابقت آن دو علت آن را بنویسید.

الف: سنگ ها از کوه افتاد    ب:غم های دنیا زود گذر است   ج:استاد به کلاس تشریف آوردند

د: هیچ یک برای امتحان آمادگی نداشت    ل: آرزوهای دنیا پایانی ندارد

  م:هر کدام از بچه ها با خود چیزی آورده بود

2- فعل مناسب با جمله های زیررابا دلیل  بنویسید .

الف:احتمالاً برنامه ها لغو (شدن)    ب: سعید ودوستانش به نمایشگاه (رفتن) 

 ج:احمد با پدرش به مدرسه (آمدن)د: حسین ومن دوستان خوبی (بودن)  

     ل: پیامبراز خانه ی ما تشریف(بردن)    م: کاروان صبح به راه (افتادن)

3-.................. معمولا در اول جمله می آید واغلب حذف می شود.

4- نهاد جدا در شخص وشمار با ......................مطابقت دارد.

5- آیا فعل جمله ی زیر را می توان به دوصورت مفرد وجمع نوشت؟چرا؟

                                                                (این کتاب ها خواندنی است)

6- کدام گزینه فعل درست جمله ی زیر است ؟ (امام حسین برای اصلاح امت اسلامی قیام .......)

   الف: کرد           ب:    کردند              ج: هر دو        ج: هیچ کدام

                                                                                 حسن دهقان

 

نمونهسوالات زبان فارسی 2

نمونه سوالات درس اول زبان فارسی 2 

1-زبان یکی ازتوانای های ....................است .حال آن که گفتار ...................آن است.

2-آیا ما زمانی که سخن نمی گوییم یا در حال فکر کردن هستیم باز هم از توانایی زبان برخوردار هستیم ؟

3- کدام جمله صحیح است ؟چرا؟    الف در گفتار خطا وجود ندارد .                ب: در زبان خطا وجود ندارد .

4- تفاوت زبان وگفتار را با جدول ضرب وقواعد ضرب مقایسه کنید.

5- اشتباه در ...............صورت می گیرد ورفع آن به وسیله ی .............صورت می گیرد.

6- فواید تمایز زبان وگفتار را بنویسید.

7- چرا گوناگونی سبکی ولهجه ای به اصل زبان آسیبی نمی رسانند؟

8- چرا تفاوت های گویشی از گفتار فراتر می رود وبه زبان می ر سد؟

9- کدام کلمه غلط است ؟ چرا ؟ الف :آدمیت       ب: بشریت         ج: انسانیت           د: رهبریت

اجزای جمله

                                                   به نام خدا              نوشته :حسن دهقان

اجزای جمله در زبان فارسی :

1-     جملات معمولی  در زبان فارسی مانند زبان های دیگر از اجزایی ساخته می شوند .

2-     کمترین اجزا در زبان فارسی دوجزء وبیشترین اجزا چهار جزءاست.پس ما در زبان فارسی از دوجزء کمتر واز چهار جزء بیشتر نداریم.

3-     اجزای جمله راهمیشه فعل جمله مشخص می کند وما از روی فعل به تعداد اجزای جمله پی می بریم.

4-     به جز نهاد مابقی اجزای جمله در زیر مجموعه ی گزاره است؛چه قبل از نهاد باشد چه بعد از آن.

5-     برای تعیین اجزای جمله باید آن را به زبان معیار نوشت .پس جملات عامیانه یا اشعارباید ابتدا به زبان معیار نوشته شوند بعد اجزای آن مشخص شوند .

6-     نقش های «نهاد ،مسند ،مفعول ،متمم فعلی وفعل » جزء اجزای اصلی جمله هستند ونقش های « قید ومتمم قیدی » جزء اجزای جمله حساب نمی شوند.نقش های « مضاف الیه ، صفت ، بدل ،متمم اسم،معطوف وتکرار » جزء نقش های وابسته هستند وبا نقش ماقبل خود یکی هستند.

7-     حذف قسمتی از اجزای جمله(به قرینه ی لفظی یا معنوی) مانع از کم شدن آن جزء نمی شود ؛مثلاً اگر نهاد از آغاز جمله حذف شد ،این امر باعث نمی شود که ما آن را نادیده بگیریم و جزء اجزای جمله حساب نکنیم.

 

الف: جملات دو جزئی : این گونه جملات از نهاد وفعل ساخته شده اند و به جزء دیگری نیاز ندارند.

 این نوع جملات راناگذرا می گویند. مصدر بعضی از افعال این گروه عبارتند از : امدن ، ایستادن ، افتادن، باریدن ، برخاستن، پریدن، لرزیدن،تابیدن،ترکیدن، چکیدن، جنبیدن، چرخیدن ، خوابیدن، روییدن،کوشیدن ،ماندن ، غریدن، خشکیدن، درخشیدن، دویدن ، نشستن ، مردن ، خروشیدن، خزیدن، رفتن ، گند یدن، زیستن ، رقصیدن، رسیدن ،شکفتن ، خندیدن،گریستن.

 

ب: جملات سه جزئی: این نوع راجملات را  گذرا می گویند که سه نوع هستند :

1- گذرا به مفعول که از نهاد + مفعول + فعل گذرا به مفعول ساخته می شود . مصدر بعضی از افعال این گروه عبارتند از :ساختن ، شستن ، آودن ، انداختن ، بافتن ، برافراشتن ، بردن ، خوردن، پوشیدن، جویدن، بستن ، بوسیدن، چشیدن ، خواستن ، داشتن ، نواختن ، نوشتن ، دوختن ، تراشیدن، دریدن ، پیمودن ، گشودن ، کاشتن ، دیدن ، راندن ، کشیدن، پرستیدن، زدن، گذاشتن ، مکیدن، نواختن ، یافتن (در معنای پیدا کردن ) لیسیدن ، فریفتن ، خواندن ،آشامیدن ،گشتن(جست وجو کردن)،گزیدن،کندن شمردن 0محاسبه)، کردن ( انجام دادن)، نمودن (نشان دادن)

2- گذرا به مسند : که از نهاد + مسند + فعل اسنادی (است، بود ،شدومشتقات آن ها ) ساخته شده است . افعال یاد شده اسنادی هستند و نیاز به مسند دارند .دو فعل « گشتن وگردیدن » اگر به جای شد به کار رفته باشند ،اسنادی هستند ؛ مثلاًدر جمله ی « هوا سرد گشت » می توانیم به جای «گشت »از «شد» نیز استفاده کنیم.

3- گذرا به متمم : که از نهاد+ متمم فعلی + فعل گذرا به متمم ساخته شده است.مصدر این افعال عبارتند از:پیوستن ، چسبیدن ، پرداختن ، اندیشیدن، گرایدن، گریختن ، نازیدن، نگریستن ، مانستن ، برازیدن برخوردن، بالیدن،تاختن .این افعال با حرف اضافه ی اختصاصی « به » به کار میروند. افعال : جنگیدن ، آمیختن ، ساختن ( سازگار ی) ، ستیزیدن با حرف اضافه ی « با » به کار میروند .افعال : ترسیدن ، رنجیدن ، گذشتن ، پرهیزیدن با حرف اضافه ی اختصاصی « از » به کار میروند . فعل شوریدن با حرف اضافه ی « بر » وفعل گنجیدن با حرف اضافه ی «در » به کار میرود.

 

 ج:  جملات چهار جزئی : این نوع جملات چهار نوع هستند :

1-     گذرا به مفعول ومتمم : ( نهاد + مغعول + متمم فعلی +فعل) مصدر بعضی از افعال این گروه عبارتند از : دادن، گفتن ، شنیدن ، بخشیدن، ترساندن ، پرسیدن، آویختن، افزودن، آلودن ، بخشیدن، رهاندن ، گرفتن ، خریدن ، چسباندن ، فروختن، سنجیدن، ربودن، آموختن، دزدیدن، سپردن ، گنجاندن، پرداختن

2-     گذرا به مفعول ومسند ( نهاد+ مفعول + مسند + فعل اسنادی)مصدر بعضی از این افعال عبارتند از : گردانیدن ( کردن ، ساختن ، نمودن ) که می توانیم هر کدام را جایگزین هم کنیم؛مثال: برف همه جا را سفید کرد /گردانید /ساخت /نمود. نامیدن ( خواندن ، گفتن ، صدا کردن ،صدا زدن )مثال : مردم تختی را جهان پهلوان می نامیدند /می گفتند/ صدا میزدند /صدا می کردند.شمردن ( به شمار آوردن /به حساب آوردن / ؛ مثال : مردم او را آدم حسابی می شمارند /به حساب می آورند /به شمار می آورند . پنداشتن ( دیدن ، دانستن )؛مثال: ما اســـلام را دین آزادی بخش می دانیم /مـــی بینیم/می پنداریم.

یادآوری : این نوع افعال را ما باید بتوانیم جانشین هم کنیم وگرنه فعل اسنادی نیستند ؛ مثلاً در جمله ی  «من حسین را صداکردم »چون به جای فعل صداکردن نمی توانیم از نامیدن یا گفتن استفاد ه کنیم ،پس فعل ما اسنادی نیست.

 

 

3-     گذرا به متمم ومسند: (نهاد+متمم فعلی + مسند + فعل اسنادی) .فعل« گرفتن »گاهی اوقات با متمم ومسند به کار می رود ؛مثال : همه ی  به او دها تی می گفتند .

 

4-     گذرا به مفعول اول و دوم( نهاد+ مفعول اول + مفعول دوم+ فعل گذرابه دو مفعول) مصدر این نوع ازافعال عبارتنداز: بخشیدن،دادن، زدن، پوشاندن، خواندن؛مثال: پیامبر اورالباس بخشید/داد/پوشاند.

 یادآوری : افعال در معانی مختلف حود را نشان میدهند ؛ بنابراین ممکن است فعلی در یک جمله چهار جزئی باشد اما در معنای دیگر سه جزئی یا دو جزئی؛مثال: مادر دست کودک را گرفت ( سه جزئی ) ، لوله گرفت( دوجزئی)رستم انتقام سختی از تورانیان گرفت ( چهار جزئی)

کیستی

كيستي امشب دلم را برده اي

پيكري بي جان به من بسپرده اي

تو كه اي در اين شب دورو دراز

رد پايت هست خود در پرده اي

ذره اي از نور رويت را بيار

خواهي آنگه ديد تا چه كرده اي

در دلم ديدار رويت آرزوست

من كيم بي آرزويم، مرده اي

مي كشي اين بي گنه را اينچنين

خوب بر ضعف دلم پي برده اي

گر بسوزي شمع من راتابه صبح

كيست كان ماند به جا،افسرده اي

گرچنين باشد كه مي باري،شود

(عسگري )چون خاك باران خورده اي.

زبان فارسی2

زبان فارسی 2  خرداد 83

 

1)   اسم های مشخص شده را از نظرشناس ، ناشناس و اسم جنس بودن، مشخص کنید .

                               پدر حمید کتابی را خرید .

2)    نوع ترکیب ها( وصفی یا اضافی) را مشخص کنید .      الف : عمید نیشابور     ب: غلام ناشناس

3)    اضافه ی تعلقی و غیر تعلقی را در ترکیب های زیر معلوم کنید  .

      الف : دست طمع                      ب: کتاب علی

4)    جملات معلوم را به مجهول و مجهول را به معلوم تبدیل كنید. 

        الف : نامه نوشته شد .                  ب: خیاط لباس ها را دوخت .

5)    قید فعل ، قید قید و قید جمله را مشخص کنید  .     امید خوشبختانه بسیار خوب نوشت .

6)    شبه جمله ها را مشخص کنید .    

        به به چه باغ زیبایی  . دریغا که فصل جوانی گذشت . افسوس که سلام نکردم .

7)    ساخت ( ساده مرکب مشتق مشتق مرکب ) واژه های ذکر شده را بیان کنید .

        عروسک آشپز عاقل دانشجو

8)    از مصدر « بریدن » موارد خواسته شده را بنویسید .

الف : بن مضارع :                                                           ب: ماضی نقلی اول شخص جمع :

ج :   مضارع مستمر اول شخص مفرد :                                 د : ماضی التزامی سوم شخص جمع :

9)  در نوشته ی زیر گروه های قیدی را پیدا کرده ، نوع آنها را بنویسید .

 باران هنوز می بارید . احمد و رضا کاملا خیس شده بودند . زمان به کندی می گذشت اما از دوستانشان خبری نبود .

10)  در جمله های مرکب زیر جمله ی هسته و وابسته و پیوندهای وابسته ساز را مشخص کنید .

الف : اگر دنیا از تملق خالی شود ، از متکبر نیز خالی خواهد شد .

ب: باید سخت کوش باشیم زیرا که خوشبختی در گرو سخت کوشی است .

نگارش :

1)    اگر بخواهیم درباره ی موضوعی با تعداد زیادی مصاحبه کنیم از ........................ استفاده می کنیم .

2)    دو ویژگی زبان محاوره را بنویسید .

3)    ویرایش کنید . یک عدد دیوان شاعره ی معاصر ایران پروین اعتصامی را خریدم .

4)    هر مورد در فرهنگ معین چه مفهومی دارد ؟   الف : نشانه ی «             »        ب: «تر»

5)    مقاله ها از نظر هدف و محتوا و شیوه ی نگارش چند دسته اند ؟ نام ببرید .

6)    دو مورد از ویژگی های مقاله را بنویسید .

7)    قدم اول در تحقیق و پژوهش چیست ؟ و آن چند شرط دارد ؟

8)    شیوه های گرد آوری اطلاعات را برای تهیه ی گزارش نام برده یکی را به دلخواه توضیح دهید .

زبان شناسی :

1.      زبان و گفتار ریشه در ........................ دارد حال آنکه خط و نوشتار ریشه در ................ دارد .

2.     یک فایده از فواید تمایز زبان و گفتار را بنویسید .

3.     کلمه ی « دانش آموز » چند تکواژ دارد ؟ بنویسید .

4.     بیانگر ساختمان چه نوع واژه های است ؟  ( مرکب مشتق ساده )

        الف : تکواژ آزاد + تکواژ آزاد  :

       ب: تکواژوابسته  + تکواژ آزاد :

5.     برای هر یک از کلمات « تک هجایی » « دو هجایی » « سه هجایی » و « چهار هجایی » یک نمونه بنویسید .

6.     واژه  های « مدرسه » و « کتابخانه » چند هجا و واج دارد بنویسید .

املا و بیاموزیم :

1)    شکل مناسب هر مورد را بنویسید .     الف : بازرسین                    ب: سنگ سیاه حجر الاسود

2)    صحیح کلمات و ترکیب های ذکر شده را بنویسید .   الف : درنگ و تعخیر                 ب: اداره ی مطبوع

3)    چه نوع خطی برای نوشتن املا توصیه می شود ؟

4)   صحیح جمله های زیر را بنویسید .

الف : حسین  دوست پنج ساله ی من است .

ب   : این کتاب هیچ فرقی از آن ندارد .

ج   : این اتاق از چشم انداز نامناسبی برخوردار است .

5)    جمله های زیر را به صورت کوتاه و بی فعل باز نویسی کنید .

الف : دانش آموز خوب هرگز دروغ نمی گوید .

ب   : از انسان خسیس انتظار بخشش نداشته باش .

زبان فارسی 2                         شماره 3

الف بخش دستور :

1)    در جمله زیر ،نهاد جدا و نهاد پیوسته را مشخص کنید .

       ما به دانشگاه می رویم :          نهاد جدا (                        )          نهاد پیوسته (                        )

2)    فعل مرکب و پیشوندی را در جمله های زیر مشخص کنید .

       الف محمود کتاب علی را مطالعه کرد (               ) ب دوستم از مسافرت بر می گردد (                   )

3)    جمله مقابل را مجهول کنید .             احمد نامه را نوشت .

4)    برای جمله های زیر ،فعل هایی با شناسه ی مناسب بیاورید .

        با دیگران چنان رفتار ( کردن ) که دوست داری با تو رفتار ( کردن )

5)    در نوشته زیر ، گروه قیدی را پیدا کنید و نوع آن را  ( نشانه دار بی نشانه ) بنویسید .

       همه ی مشق ها را با دقت نوشته بود .

6)    واژه «خندان » در کدام جمله ،مسند و در کدام جمله ،قید است ؟

        الف او خندان است (                )    ب دوستم خندان آمد (                     )

7)    در نوشته ی مقابل ضمیر و مرجع آن را مشخص کنید .    گالیله قدم به قدم سرنوشت خود را می سازد .

8)    در جمله ی مرکب زیر ، جمله هسته و جمله وابسته را مشخص کنید .

        ما دانستیم که شما می آیید :      جمله هسته (                  )             جمله وابسته (                  )

9)    نوع فعل ها را از نظر زمان بنویسید .

      رفته است (                )         خواهم رفت (                   )

10)  انواع اضافه را ( تعلقی غیر تعلقی ) در ترکیب های زیر مشخص کنید .

      کتاب علی (                     )                    روز شنبه (                          )

11)  کلمات مقابل را با نشانه مناسب ،جمع ببندید .    

        آشنا (                        )       پرنده (                   )

12)   بن ماضی مصدر های زیر را بنویسید .

        رفتن (                             )                     خوردن (                              )

13)  ساخت صفت ها (ساده ،مرکب ،مشتق و مشتق مرکب ) را مشخص کنید .

       عاقل (               )      ایرانی نژاد (                )       نا سپاس (                )   بد اخلاق (              )

14)   با توجه به جمله « کتاب را خریدم » به پرسش های زیر درباره « کتاب » پاسخ دهید .

        1 اسم عام است یا خاص ؟                               2 مفرد است یا جمع ؟

         3 معرفه است یا نکره ؟                                  4 ساده است یا مرکب ؟

                                             ب) بخش نگارش :

1)    فرهنگ معین در چند جلد و چند بخش تنظیم شده است ؟

2)    در لغت نامه دهخدا ، علامت داخل کمانک (                ) نشانه ی چیست ؟

3)    جمله زیر را ویرایش کنید .

       خواهم به تو گفت چگونه پیروز شدن خود را .

4)    دو ویژگی زبان محاوره ای را بنویسید .

5)    نشانه ی اختصاری زیر را به صورت کامل بنویسید . 

            ره (                                       )          ه . ش (                                           )

6)    تفاوت « طرح » در نوشته های کوتاه و نوشته های بلند را بنویسید .

7)    حجم مقاله به چه چیزهایی بستگی دارد ؟

8)    «گزارش بازدید مامور بانک ازمنزلی مسکونی برای دادن وام بانکی »از نظر موضوع چه گزارشی است ؟

9)    عبارت زیر را ویرایش  کنید .

آیا چگونه می توان به قول معروف بر علیه سوابق گذشته ی افراد ی که نمی شناسیم ، عملیات قانونی را انجام دهیم

ج ) بخش زبان شناسی :

1)    چگونه می توانیم ثابت کنیم که کرولال ها از توانش زبانی برخوردارند ؟

 

2)    انواع تک واژ ( آزاد وابسته ) را در کلمه ی « رفتار » مشخص کنید .  آزاد (        )  وابسته (        )

3)    از راه جانشین سازی واج ها در ساخت آوایی کلمه ی « نان » دو کلمه جدید بسازید .

4)    تعداد هجاها ( بخش ها ) ی کلمات مقابل را بنویسید .   دبیرستان (               )        آزادی (                )

5)    واج ها ی کلمه ی « دانش » را مشخص کنید .

6)    تفاوت میان گفتار و نوشتار را بنویسید .

د) بخش املا و بیاموزیم :

1 به جای کلمات مشخص شده ، کلمات کوناه تر ی قرار دهید .

الف  - از سوی  دوستم نامه ای آمد .                   ب- به چه علتی  غایب شده است ؟

2 جمله مقابل را به دو صورت ویرایش کنید :    رستم در شاهنامه ، پهلوان قوی ای توصیف شده است .

1 -                                                               2

3 جمله زیر را به صورت کوتاه و بی فعل باز نویسی کنید .

مسلمان با دروغ میانه ای ندارد .

4 چرا جمله ی « این بیمار از ضعف و کم خونی برخوردار است » نادرست است .؟

5 کاربرد درست ضمیر را در جمله ی زیر بنویسید .

برادرت آمد . من آن را در کتابخانه دیدم .

6 در مثال های زیر ، کدام یک از واژه های داخل پرانتز درست است ؟ زیر آن خط بکشید .

الف نحوه ی ( قیمت گذاری  -  قیمت گزاری ) باید عادلانه باشد.

ب ما هرگز نخواهیم توانست حق پدر و مادر را آن گونه که شایسته است ( بگذاریم بگزاریم )               بهمن آسترکی دبیر ادبیات

سوالات کنکور عروض وقافیه

تست های آزمون سراسری بخش قافیه

1.در کدام بیت قافیه حروف الحاقی دارد(76)

الف. آن سرو که گویند به بالای تو ماند         هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند

ب. به نام خداوند جان آفرین                     حکیم سخن در زبان آفرین

ج. کنون با خرد باید انباز گشت                  که فردا نماند ره بازگشت

د. نکونام وصاحب دل وحق پرست              خط عارضش خوش تر از خط دست

2. در بیت ((شب مهتاب کاغذ ها نویسد   /  کند هر جا غلط فی الفور لیسد))حروف اصلی قافیه کدام است(79)

الف.یس                        ب. یس-َ د                        ج. س َ  د                          د. َ د

3.درکدام گزینه حروف قافیه ((مصوت +صامت+صامت ))است؟ (79)

الف. اگر تو فاغی از حال دوستان یارا                       فراغت از تو میسر نمی شود مارا

ب. باغبان گر چند روزی صحبت گل بایدش               برجفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ج. کسی دانه نیک مردی نکاشت                             گزو خرمن کام دل برنداشت

د. هر کسی از ظن خود شد یار من                           از درون من نجست اسرار من

4.در کدام بیت تعداد حروف اصلی با حروف الحاقی برابرند وهر کدام از حروف اصلی والحاقی از مصوت بلند +صامت تشکیل شده اند(80)

الف. اگر بر تن خویش سالار ومیرم                ملامت همی چون کنی خیر خیرم   

 2. بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران              کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

3. گلاب است گویی به جویش روان              همی شاد گردد ز بویش روان

4. مرا بسود وفرو ریخت هرچه دندان بود         نبود دندان لا بل چراغ تابان بود

5.تعداد حروف مشترک قافیه در همه ابیات به جز بیت......یکسان است(82)

الف. نگارینا دلم بردی فسون خوانی مکن چندین                   زبان من فروبستی زبان دانی مکن چندین

ب. دیدی که از غم تو برمن چه خواری آمد                         بی آنکه هیچ رخنه در دوستداری آمد

ج. ندهم من به تو دل گرچه بت دلبندی                              که دل از من ببری با دگری پیوندی

د. سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی                                چه خیال هل گذر کرد وگذر نکرد خوابی      

6. قاعده قافیه ی کدام بیت با دیگر ابیات فرق دارد؟ (84)

الف .هرکس که نهد پای برآن خاک سر کو                                ذکرش همه این است که گم گشته دلم کو

ب.شبها به بزم مدعی ای بی مروت جفا مکن                              آرام جان او مشو آزار جان ما مکن

ج. زصحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن                            به زیر سایه اش بنشین قیامت را تماشا کن

د. اگر بر تن خویش سالار ومیرم                                             ملامت همی چون کنی خیر خیرم

7. طبق تبصره قواعد دوگانه قافیه کدام بیت عیب دارد (87)

الف. در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع          شب نشین کوی سربازان ورندانم چو شمع

ب. گر پلیدان این پلیدی ها کنند                            آب ها بر پاک کردن می تنند

ج. زهرها هرچند زهری می کنند                             زود تریاقاتشان بر می کنند

د. این جهان جنگ است کل چون بنگری                  ذره ذره چو دین با کافری

8. قافیه در کدام بیت با دیگر ابیات متفاوت است؟ (88)

الف. من چرا دل به تو دادم که دلم می شکَنی                   یا چه کردم که نگه باز به من می نکُنی

ب. ساقی بیا که یار زرخ پرده برگرفت                            کار چراغ خلوتیان باز در گرفت

ج. بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو                            بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

د. یار گرفته ام بسی چون تو ندیده ام کسی                      شمع چنین نیامه است از در هیچ مجلسی

9. شاعر در سرودن کدام بیت طبق تبصره 3 خود را ملزم به رعایت قواعد دوگانه ی قافیه نمی داند(89)

الف.بنگر آنهارا که آخر دیده اند                             حسرت جان ها ورشک دیده اند

ب. پس بماندی لطف بی قهر وبَدی                          پس کمال پادشاهی کی بُدی

ج. پیش او آید اگر خائن نیید                                  نیشکر گردید ازوگرچه نیید(نی اید)

د. کو درون خویش چون جان وروان                        سپر پنهان دارد وپای روان

10. قافیه در کدام بیت نادرست است (89)

الف. گوی شو می گرد بر پهلوی صدق                   غلط غلطان در خم چوگان عشق

ب. هر یکی خواهان دگر را همچو خویش               از پی تکمیل فعل وکار خویش

ج کافران هم جنس شیطان آمده                           جانشان شاگرد شیطانان شده

د. بگذر ای مومن که نورت می کُشد                     آتشم را چون که دامن می کُشد

 

تست کنکور سراسری بخش عروض

 

1. تقطیع هجایی بیت زیر در کدام گزینه درست نشان داده شده است (80)

((آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد    خواب در وقت سحرگاه گران می گردد))

1. UU/U-UU/--UU/U-U-      2.- U-UU/U-UU/U-U/- -    3.-UU/--UU/--U--/--     4.- UU/U-UU/U-UU/--U-

2. تقطیع هجایی وارکان کدام بیت به این شکل  است؟    ((-UU-/U-U-/-UU-/-UU-/U-U-/-UU- ))   (83)

1. به چه ماند جهان مگر سراب                    سپس او تو چون روی به شتاب

2. زنده به آب اند زندگان که چنین گفت       ایزد سبحان بی چگونه وبی چون

3. چون بخواهند باز عاریتی جان                  از دلت آن گه دهی به معصیت اقرار

4. خواندن فرقان وزهد وعلم وعمل               مونس جان اند هر چهار مرا

3.شاعر درمصراع دوم کدام بیت از اختیارات زبانی ((تغییر کمیت مصوت ها)) استفاده کرده است؟ (83)

الف. از بهر جفا سوی تو آمد به در خویش             مگذار وزدر دور بران گر بتوانیش

ب بنگر به ستاره که بتازد زپس دیو                    چون زر گدازنده که بر قیر چکانیش

ج. پروین به چه ماند به یکی دسته ی نرگس         یا نسترن تازه که بر سبزه نشانیش

د. گر نیست یخین چون که چو خورشید برآید        هرچند که چویند نیابند نشانیش

4.ناصر خسرو در کدام بیت سه بار از اختیار شاعری ((بلند تلفظ کردن مصوت کوتاه)) استفاده کرده است؟ (84)

1. اگر تو زآموختن سر بتابی                      نجوید سر تو همی سروری را

2. بسوزند چوب درختان بی بر                   سزا خود همین است مر بی بری را

3. درخت تو گر بار دانش بگیرد                  به زیر آوری چرخ نیلوفری را

4. تو با قید بی اسب پیش سواران               نباشی سزاوار جز چاکری را

5. در کدام بیت هر دو اختیار زبانی ((تغییر مصوت بلند به کوتاه وکوتاه به بلند ))بکار رفته است؟ (89)

. 1. آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا                بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده ای

2. از من جدا مشو که توام نور دیده ای                     آرام جان ومونس قلب رمیده ای

3. از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک              در دلبری به غایت خوبی رسیده ای

4. منعم مکن زعشق وی ای مفتی زمان                      معذور دارمت که تو او را ندیده ای

 

 

6. در بیت ((عنقا برکرد سر گفت کز این طایفه    دست یکی پر حناست جعد یکی پر خضاب)) شاعر از کدام اختیار شاعری استفاده کرده است(89)

1. ابدال           2. قلب        3. کوتاه تلفظ کردن مصوت بلند      4. بلند تلفظ کردن مصوت کوتاه

7. نام وزن عروضی بیت زیر چیست؟ (89)

آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت         آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

1. رجز مثمن مطوی مکشوف                        2. هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب

 3. مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف         4. هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف

8. وزن همه ی ابیات زیر به جز بیت.......................با محتوای آنها هماهنگی دارد

1. آن روز که دل به تو سپردم                  هرگز به تو این گمان نبردم

2. پرده گشای فلک پرده دار                    پردگی پرده شناسان کار

3. کیست کز عاشقی نشانش نیست            هر که را عشق نیست جانش نیست

4. ملک را عشق او مدهوش کرده              زعشقش حلقه ای در گوش کرده

بهمن آسترکی دبیر ادبیات

 

 

 

سوال عروض وقافیه

ادبیات فارسی1 (عروض و قافیه ) مرکز پیش دانشگاهی

 

الف ) قافیه 3نمره

 

1--در بیت زیر واژگان قافیه ،حروف اصلی ،حروف الحاقی و قاعده قافیه را تعیین نمایید :

 

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

 

2- چرا قافیه بیت زیر درست است ؟

 

چنان صورتش بسته تمثال گر که صورت نبندد از آن خوب تر

 

3- کدام گزینه برای قافیه شدن مناسب نیست ؟

 

الف ) دانشمند / درد مند ب) هولناک /چالاک ج ) خنده / زنده

 

4- شعری که دارای دو قافیه پایانی باشد ... است .

 

5- دو واژه درد و درد را قافیه کنید بطوری که قافیه درست باشد ؟

 

6- نوع قافیه را در بیت زیر بنویسید :

 

یار مرا غار مرا عشق چگر خوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

 

ب )عروض 7نمره

 

1- واژه ی « خوش آواز » را یک بار با حذف همزه ویک بار بدون حذف همزه بنویسید وتقطیع هجایی کنید

 

2- بحر طویل از چه ارکانی ساخته می شود ؟

 

3-ارکان معادل این هجاها را بنویسید :

 

(UU - - ) ( - U- )

 

 

 

4- با ذکر 2 دلیل ثابت کنید وزن شعر زیر دوری است .

 

 

 

چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان

 

5- نام دقیق وزن « مفاعیلن « مفاعیلن فعولن » را بنویسید .

 

6- شاهنامه ی فردوسی در کدام بحر عروضی سروده شده است ؟

 

7- .... شعری است که در پایان هر مصراع آن ، مصراع کوتاهی می آید .

 

8- بیت زیر را : الف) تقطیع هجایی کنید ب)هجاهای معادل را بنویسید ج) تقطیع به ارکان نمایید

 

د ) نام وزن را بنویسید: «اگر مرد عشقی کم خویش گیر و گرنه ره عافیت پیش گیر »

 

 

 

9- اگر شاعری به جای مفتعلن ( - u u - ) مفعولن ( - - - ) بیاورد از کدام اختیار شاعری استفاده است ؟

 

( نام اختیار را بنویسید .)

 

 

 

10- با توجه به تقطیع ، در بیت زیر یک اختیار زبانی ویک اختیار وزنی مشخص کنید .

 

بیا تا گل بر افشانیم ومی در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم طرحی نو در اندازیم

 

 

 

ب یا تا گل ب رف شا نی م می در سا غ رن دا زیم

 

- u - - u - - - u - - - u - - -

 

ف لک را سق ف بش کا فی م طر حی ن د رن دا زیم

 

11- وزن آهنگی مخصوص کدام زبان ها ست ؟

 

پ )نقد 5 نمره

 

1- نقد ادبی چیست ؟

 

2- چه عواملی موسیقی کلام را به وجود می آورد ؟

 

3- - اساس نقد زیبایی شناسی را در نظریه چه کسانی می توان پیدا کرد؟

 

4- نظر ژان پل سارتر در باب ادبیات چیست ؟

 

5- قدیمی ترین مثنوی نظامی کدام است و طرح آن چگونه است ؟

 

6- موضوع شاهنامه چیست ؟

 

7- رند از نظر حافظ کیست ؟

 

8- چه عاملی باعث دگر گونی احوال مولوی می شود ؟

 

9- نثر بیهقی چه خصوصیاتی دارد ؟

 

10- بلاغت گلستان مربوط به رعایت چه نکاتی است         بهمن آسترکی دبیر ادبیات

 

نمونه سوال زبان فارسی 1

نام ونام خانوادگی امتحان زبان فارسی 1 وقت امتحان: 75دقیقه صفحه ی اول ای نام تو بهترین سرآغاز بارم زبان شناسی( 4 ) 1- گویش چیست؟ 2- صورت هایی مثل « همی رفتم » یا« به باغ اندرون » مربوط به کدام یک از شاخه های زبان شناسی است؟ 3- هدف از مطالعه ی زبان در گذشته چه بود؟ 4- تقسیم بندی کلمات به کلمات مرکب ، مشتق و ساده مربوط به کدام بخش دستور می شود؟ 5- رابطه ی معنا یی میان کلمات زیر را بنویسید. 1- بدن ودست 2- صاف و هموار 6- معنا شنا سی را تعریف کنید. 7- زبان فارسی چند واج دارد؟ 8- زبان یک ...............است که کار اصلی آن ......................میان انسان هاست. ............................................................................................................................................... دستور ( 8 ) 1- در جمله ی زیر نهاد ،گزاره وشنا سه را مشخص کنید. ( عقل چراغ زند گی انسان است ) 2-در جمله ی زیر « صدقه » و«عمر انسان » چه نقشی دارند؟ ( صدقه عمر انسان را طولانی می کند ) 3-در جمله ی زیر یک « اسم معرفه» ویک«اسم مشتق» پیدا کنید. ( محمود کارمند این اداره است ) 4- فعل « چرخید » را گذرا کنید. 5- در جمله ی زير انواع وابسته ها ی پیشین را مشخص کنید .( دیروز برخی دانش آموزان در بزرگترين مسابقه ی علمی مدرسه شرکت کردند ) 6- در گروه اسمی زیر «هسته» و«انواع وابسته های پسین » را مشخص کنید . ( سخنان شنید نی ) 7- در جمله ی زیرانواع ضمیر و مرجع آنها را معلوم کنید.(خداوند پیامبران خویش را برای رساندن پیامش فرستاد ) 8- در عبارت زیر انواع قید ها را مشخص کنید . ( سعید حتماً تابستان به مسافرت می رود) 9- در جمله ی زیر نوع نقش نماها را بنویسید . (ای خدا عشق و محبت خودت را به ما عطا کن ) 10- بن ماضی و بن مضارع فعل « گفتند » چیست؟ ........................................................................................................................................... نگارش (5) 1- برای خیال انگیز کردن نوشته از شیوه ی ..............................استفاده می کنیم . 2- در جمله ی زیر علایم نگارشی را به کار ببرید . ( ای حافظ شعر تو سرشار از عشق است ) 3- معادل امروزی « نگهبان دین تواند بود» چیست ؟ 4- اشكالات نامه ی زیر را بنویسید . ( چهار مورد ) بسمه تعالی مسئول محترم کتاب خانه ی امام سجاد با سلام این جانب امیر احمدی قصد عضویت در آن کتاب خانه را دارم . با تقاضای من حتماً موافقت کنید . با سپاس 5- پیام تسلیت جزء کدام یک از انواع نامه ها ست ؟ 6- نامه های خصوصی و دوستانه چه ویژگی هایی دارد؟ ( دو مورد ) 7- کدام يك از موارد زیر رامی توان خلاصه کرد؟1- داستان 2- تعاریف علمی 3- توصیف های دقیق ............................................................................................................................................... املا و بياموزيم (3) 1- جمله ی زیر را ویرایش کنید . ( تلفناً با دوستم صحبت می کنم ) 2-کدام کلمه برای اضافه شدن به کلمه ی دیگر به « ی میانجی » نیازدارد؟ 1- جوان 2- مداد 3- دارو 3-چرا نگارش جمله ی زیر اشتباه است ؟ ( دوستم اخلاق های خوبی دارد ) 4- شاخصه ی اصلی گروه کلمه چیست؟ 4-املای کلمات غلط را اصلاح کنید . 1 – یاری ومعونت 2- غم اغیار 3- دور وبرهذر 4- تجحیز وتقویت 5- آز وطمع 6 –رعوس مطالب با آرزوی تندرستی و موفقيت: 5///

الگوهای هجایی

چند نکته در مورد الگو های هجایی:

 1- الگوهای هجایی هر زبان بستگی به خصوصیات آن زبان دارد؛مثلا در زبان فارسی سه نوع الگو ی هجایی وجود دارد اما در زبان انگلیسی بیست نوع الگو وجود دارد.

2- هیچ هجایی در زبان با مصوت شروع نمی شود واولین واج هر هجا باید صامت باشد.

3- دومین واج هجا باید مصوت باشد. ( چه کوتاه، چه بلند)

4- کمترین الگوی هجایی از دو واج وبیشترین آن ازچهار واج تشکیل شده است.

5- در زبان فارسی الگوهای تک واجی وپنج واجی به بالا نداریم.

5- فرمول الگوی هجایی به این صورت است:  داخل دایره ها بستگی به نوع هجا دارد    c v © ©                                                                                                                                                               

6- در زبان فارسی کلمات تک واجی وجود دارند مثل نقش نمای اضافه اما در هجا بندی روی واج های قبل از خود حساب می شود.

7- از تعداد مصوت ها می توانیم به تعداد هجا ها پی ببریم؛ مثلا کلمه ی «جهان » دو مصوت دارد(-َ،ا )پس دوهجا دارد.

8- برای زبان فارسی تلفظ سه صامت ساکن مشکل است .به همین دلیل کلمه ای مثل «لوستر »را لوستربا کسره دادن به صامت «ت» تلفظ می کنیم .

9- آمدن دو صامت ساکن در اول هجا در زبان فارسی امکان ندارد .این در حالی است که در دیگر زبان ها این امر امکان پذیر است؛مثلا در زبان انگلیسی کلمه ی « sport» با دو صامت آغاز شده است.

10 – تشدید کلمات مشددرا درالگوهای هجایی حذف می کنیم.

11- در واج شناسی آن چه اصل است صورت ملفوظ کلمات است ؛ بنابراین حروفی که نوشته می شوند ولی تلفظ نمی شوند به حساب نمی آیند.

11- کلماتی که با « ا»یا« آ» آغاز می شوند، دوواج دارند :1- همزه 2- مصوت کوتاه یا مصوت بلند ا.

12- کلماتی مثل «قران » یا «الان» که هجای دوم آنها« آ» است ، باید برای آ نیز دو واج حساب کرد.

13- در کلماتی که فرایند واجی دارند« منبر ، دست بند»، باید مشخص گردد که الگوهای هجایی آن ها با فرایندواجی انجام گیرد یا خیر. 

                                                                                                    حسن دهقان                                                                                                                                      

چند نکته در موردنقش نمای اضافه

چند نکته در مورد نقش نمای اضافه (کسره ی اضافه) :

 1- نقش نمای اضافه یا بین مضاف ومضاف الیه« لباس سعید» یا بین موصوف وصفت «باغ بزرگ »قرار می گیرد.

2- نقش نمای اضافه در واژه شماری یک واژه حساب می شود ؛ چون مفاهیمی مثل مالکیت یا تعلق را می رساند« دیوار باغ » یا باعث ایجاد ارتباط میان دو واژه می شود« صدای بلند».

3- در واژه شماری ،نقش نمای اضافه یک« تکواژ آزاد دستوری »است؛ ترکیب « کتاب علی»

از دو تکواژ آزاد قاموسی « کتاب وعلی» واز یک تکواژ آزاد دستوری «نقش نمای اضافه »

ساخته شده است.

4- نقش نمای اضافه نماینده ای در خط فارسی ندارد؛ بنابراین تلفظ می شود اما نوشته نمی شود .

در واژه شماری باید ابتدا نقش نما ها را گذاشت تا فراموش نشوند.درعبارت:« گل های  باغ

خانه ی ما عطر دل انگیزی دارند» از یازده واژه ساخته شده است که چهار تای آن ها «نقش نمای اضافه »است.

5- در کلماتی مثل: «رخت خواب »یا« تخت خواب » نقش نمای اضافه فقط یک تکواژ محسوب می شود

ودیگر واژه نیست ؛ زیرا این گونه کلمات تنها یک واژه هستند .پس کلمه ی « تخت خواب » یک واژه وسه

تکواژ دارد.

6- نقش نمای اضافه یک واژه ی غیر مستقل است ؛ زیرا مفهوم خاصی ندارد.

7- در حروفی مثل « برای وبدون »نقش نمای اضافه وجود ندارد ؛بنا بر این نه واژه است ونه تکواژ؛ زیرا :

1- کسره مربوط به خود کلمه است وهمیشه همراه آن است 2- بعداز آنها متمم می آید« برای شما »

شما متمم است.

سودابه در شاهنامه

جمعه 18 دی ماه سال 1388

سودابه

سودابه یگانه دختر پادشاه هاماوران ،سروبالا،گیسوکمندباچهره ای "چو خورشید تابان به خرم بهار"سوگلی و دُردانه ی کاووس، مظهری از عشق وهوس بازی ، پیمان شکنی ،دسیسه سازی، تبهکاری و جنایت، با همان شوکت و شکوهی کهبنا به آیین کهن ایران ، ویژه ی مهین بانوان شاهان است.

سودابه

سودابه یگانه دختر پادشاه هاماوران ،سروبالا،گیسوکمندباچهره ای "چو خورشید تابان به خرم بهار"سوگلی و دُردانه ی کاووس، مظهری از عشق وهوس بازی ، پیمان شکنی ،دسیسه سازی، تبهکاری و جنایت، با همان شوکت و شکوهی کهبنا به آیین کهن ایران ، ویژه ی مهین بانوان شاهان است.

کاووس با شنیدن آوازهی دل آرایی ها و زیبایی های سودابه به او دل می بازد و با آن که شاه هاماوران به این "گرامی تر از جان شیرین" ،سخت دل بسته و به پیوند او با شاه ایران خشنود نیست ،ولی سودابه چنان فریفته ی جاه و شکوه کاووس می شود که رو در روی پدر می ایستد ، در پی ماجرای این دو دلداده ،جنگی بزرگ در می گیرد و برای بازگرداندن سودابه سپاهی از بربرستان به هاماوران می تازد و چون کاووس ومرتبه داران ایران  را در دژ ی به بند می کشند ،سودابه آشفته موی وجامه دران زبان به پرخاش می گشاید.

پس از سال ها زندگی با کاووس ،  بار دیگر آتش هوس در دل او سودایی تازه می انگیزد و پای از حریم عفت و پرهیزگاری بیرون می نهد و با وارد کردن تهمت سنگینی به فرزند خوانده ی خود،سیاوش،زمینه ی فاجعه ای خونین و جنگی عظیم را میان ایران و توران فراهممی کند.

اماداستان ...گذشتن سیاوش از آتش ، گناه سودابه را آشکار می کند از این رو سودابه برای رهایی از کیفری سنگین، در گفت و گو با کاووس ، نجات سیاوش را نتیجه ی افسون زال می شمرد.

به سزای این همه نیرنگ و نابکاری  که سرانجام به آوارگی و کشته شدن سیاوش  و جنگ بزرگ ایران و توران می انجامد ،رستم جهان پهلوان پیچان و کینه خواه به بارگاه کاووس می تازد وسودابه را موی کشان از تخت شاه بانویی به تخته ی انتقام می افکند و با خنجر به زندگانی ننگینش پایان می دهد.(برگرفته از کتاب  شکوه شاهنامه  در آیینه ی تربیت و اخلاق  پهلوانان ،پژوهش و نگارش پرویز البرز،انتشارات دانشگاه الزهرا،1369)

 نویسنده :غلام رضا عبادی

تکواژ

با سلام 

     یکی از موضوعاتی که در زبان فارسی زیاد مورد بحث قرار می گیرد ،تکواژ های وابسته وانواع آن است .

    بعضی از دانش آموزان این تکواژ ها را یک واژه حساب می کنند .در حالی که هیچ کدام از این تکواژ ها

جداگانه به کار نمی روند و همیشه با یک تکواژ آزاد همراه هستند ؛ مثلا تکواژ<بان > با کلماتی مثل باغ

 یا نگه یا پاس به کار می رود ویک واژه نیست ؛چون نه معنی مستقل دارد ونه به تنهایی به کار می

 رود  .

     تکواژ های وابسته دو نوع هستند :الف-  تکواژ های اشتقاقی  ب- تکواژ های تصریفی

تکواژ های اشتقاقی یا معنی جدیدی به کلمه می دهندو کلمه ی جدید می سازد یا نوع دستوری کلمه

را عوض می کنند ؛ مثلا <گر> به <کار > اضافه می شود و کلمه جدید می سازد <کارگر> یا <ه>به فعل

<رفت> اضافه می شود وآن را به صفت مفعولی تبدیل می کند < رفته >  .اکثر تکواژ ها ی زبان فارسی

اشتقاقی است .

     تکواژ های تصریفی کلمه ی جدید نمی سازند .اما کلمه را برای ورود به جمله آماده می سازد؛ مثلا

<می > در این جمله : نجار پنجره می سازد.

      انواع تکواژ های تصریفی : علامت های جمع ، تر وترین صفت، ی نکره در اسم وصفت؛ می ، ب امر،

ن نهی،شناسه ها در فعل .

    چند نکته :۱- تکواژ تهی در سوم شخص مفرد ماضی یک تکواژ تصریفی است ؛ مثلا < رفت > دو تکواژ

 دارد : الف - رفت    ب- تکواژ تهی

۲- در کلمات مشتق- مرکب ،تکواژ وابسته اشتقاقی است ؛ مثلا < جست وجو >  <و> اشتقاقی است .

۳- کلماتی که وند تصریفی دارند ساده هستند و وند آن ها تاثیری در کلمه ندارند ؛ مثلا<کتاب ها> ساده است . 

۴-   در کلمات < برای ، بدون ، بر خلاف > کسره از آن خود کلمه است وجدا نیست .

۵- واج های میانجی تکواژ نیستند .