عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد / دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
سال روز آیینه عشق وعرفان ،حضرت حافظ بر عاشقان ودوستداران ایشان گرامی باد .
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد / دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
سال روز آیینه عشق وعرفان ،حضرت حافظ بر عاشقان ودوستداران ایشان گرامی باد .
صفت یکی از انواع کلمه است که برای توصیف کلمه ی ماقبل خود به کار می رود ویکی از ویژگی های آن را بیان می کند . انسان عاقل ، من بیچاره و.... اما اگر صفت در نقش صفتی خود به کار رود وبعد از نقش نمای اضافه بیاید هیچ کدام از نشانه های اسم یا کلمه ی دیگر را نمی پذیرد ؛ مثل علامت های جمع ، یای نکره ، این وآن وکدام یا هر. در این موارد صفت فقط نقش صفت دارد ولاغیر؛مثل رودخانه خروشان ،که شما هر علامتی را که بخواهید اضافه کنید باید به موصوف « رودخانه» اضافه کنید نه صفت ؛ این رودخانه خروشان ،رودخانه های خروشان و.... حال اگر همین صفت به جای اسم بنشیند تمام ویژ گی های اسم را به خود می پذیرد ؛ یعنی علامت جمع ، یای نکره ، این وان وکدام وهر ونقش های گوناگون را می پذیرد ؛ چون از حالت صفتی خود خارج شده است ؛مثال :کتاب نویسنده .« نویسنده »در اصل صفت فاعلی است اما در اینجا به جای موصوف قبل از خود نشسته است . عبارت در اصل این بوده است : کتاب مرد یا زن نویسنده که مرد یا زن حذف شده است و نویسنده جای آن را گرفته است . بنابر این تمام ویژگی های آن را هم می پذیرد . می توانیم بگوییم کتاب این نویسنده ، کتاب نویسنده ای ، کتاب کدام نویسنده و....
پس اگر دیدیم که صفتی نشانه های اسم را پذیرفت ، آن صفت ، صفت جانشین اسم است . عصرتان به شادی وسلامتی . حسن دهقان
نقش خاندان نبوتش چیست ؟ اگر بگوییم نهاد است پس معنی مصراع دوم این می شود : خاندان نبوت او ناپدید یا مفغود شد .این معنی نمی تواند درست باشد .پس خاندان نبوتش نمی تواند نهاد باشد .نقش درست آن « مفعول »است . و« گم شد» معنی از دست دادن می دهد . پس معنی مصراع دوم این می شود : خاندان نبوت خود را از دست داد. نهاد آن نیز پسر نوح است .عصر آدینه شما به خیر وخوبی .حسن دهقان
کلمه محوری مصراع حرب است . حرب به معنی جنگ ، نبرد یا کارزار است .پس معنی مصراع می شود : از هم هفتاد جنگ را رد کردند . این معنی با توجه به بیت درست نمی نماید . حرب را باید مجاز از حربه بگیریم به علاقه لازمیت ؛ یعنی جنگ ووسیله جنگیدن لازم وملزوم هم هستند .حربه یعنی وسیله جنگ مانند خنجر وشمشیر ونیزه و.... پس معنی مصراع این می شود : از هم هفتاد ضربه وسا یل جنگی مثل شمشیر ونیزه را رد نمودند.عصرتان به خوبی وشاد کامی . حسن دهقان
مرداد یا صورت قدیم آن مرتات ،پنجمین ماه سال خورشیدی، به معنی مرگ ونیستی است . اما اصل این کلمه امرداد یا امرتات بوده است ؛ یعنی ماهی که در آن مرگی نیست . الف اول کلمه ی امرداد پیشوند نفی بوده است که در قدیم بر سر واژه می آوردند وآن را منفی می کردند. امروزه بر اثر کثرت کاربرد آن آرام آرام ، الف آن به غلط حذف شده است وبه صورت مرداد در آمده است .؛ یعنی ماه مرگ ونیستی!!!به نقل از استاد سعید نفیسی . عصرتان به خیر . حسن دهقان
کلمه ی محوری بیت « تنگ » است .تنگ به معنی باریکه ای است میان آتش .در قدیم یکی از راه های اثبات بی گناهی انسان ، عبور از میان آتش بود . هیزم زیادی می آوردند واز میان آن باریکه ای برای گذر شخص ایجاد می کردند واو می باید از میان آن باریکه می گذشت .حضرت فردوسی در چند بیت بعد به این نکته اشاره می کند :نهادند بر دشت هیزم دو کوه . این مصراع هم به مقدار فراوان هیزم ها وهم طرز قرار دادن هیزم ها وایجاد راه باریکی در میان آن اشاره دارد . عصرتان به خوبی وشادی .حسن دهقان
یکی از آرایه های معنوی شعر « تجاهل العارف» است . یعنی انسان دانا وآگاه عمداًخود را به نادانی می زند ویا تظاهر به نادانی می کند .در روز مره نیز گاهی پیش می آید که مردم از آن استفاده می کنند .مثلا ً معلم به دانش آموز می گوید : توباید درس بخوانی یا من ؟ یا مردی به همسرش می گوید: نمی دانم تو باید غذا بپزی یا من ؟ و.... این آرایه معمولاًبه صورت سوال بیان می شود ودر پایان عبارت باید علامت سوال گذاشت . این آرایه برای بیان شگفتی ،مبالغه در تشبیه یا توبیخ مخاطب به کار می رود .
مثلاًحضرت سعدی می فرمایند :
ندانم این شب قدر است یا ستاره روز /تویی برابر من یا خیال در نظرم ؟
یا آذر بیگدلی :
قدي داري خرامان ،نخل ياسروي نميفهمم / رخي داري فــروزان ،مهر يا ماهي نميدانم؟
اما در ادبیات سال دوازدهم در درس شکوه چشمان تو شاعر در دو بیت از این آرایه استفاده کرده است :
آه این سر بریده ماه است درپگاه /یا نه سر بریده خورشید شامگاه ؟
خورشید بی حفاظ نشسته به روی خاک /یا ماه بی ملاحظه افتاده بین راه ؟
شاعر بامبالغه در تشبیه سر بریده شهید حججی به ماه یا خورشید به شکلی زیبا وهنری از این آرایه استفاده کرده است . عصرتان به خیر وخوبی. حسن دهقان
هر سه این کلمات عربی هستند و از زبان عربی وارد زبان فارسی شده اند .اما ممکن است کسی بپرسد پس معادل فارسی این کلمات چه می شود ؟ باید گفت معادل فارسی این کلمات همان کلمه« مردم »است . مردم در قدیم مفرد بود است نه مثل امروز اسم جمع . بعد ها به صورت اسم جمع به کار رفته است . چنان که در قابوس نامه آمده است : بدان که مردم بی هنر مادام بی سود باشد . مردم در این جا یعنی انسان .اما ریشه مردم چیست ؟ مردم از مرد یا مرت به معنی کسی که می میرد وتُهم یا تُخم ساخته شده است که بعد ها به صورت مردم خلاصه شده است.یعنی کسی که از نژاد یا تخمه مرد باشد و می میرد . صبحتان به خیروخوبی .حسن دهقان
دانش آموزان ودوستان عزیز می توانند از طریق رایانامه ی dehghan.916@gmail.com
با بنده ارتباط برقرارکنند وسوالات ونظرات خود را در میان گذارند .
در این شعر بی خبر ، راهرو وپسر کنایه ازمرید است .کلمات صاحب خبر ، راهبر ؛ ادیب عشق وپدر کنایه از انسان کامل است .اما خبر در اصطلاح عرفان وتصوف یعنی اسرار وحقایق عالم هستی .انسان کاملی که به مقام فنای فی الله و بقای باالله رسیده است ، می تواند به آن دست یابد . در عرفان وتصوف به چنین کسی که به این مقام برسد ، پیر، شیخ ، مراد ، مرد کامل ، ولی ، انسان کامل ، انسان کبیر ، قطب وغوث هم می گویند که در شعر حضرت حافظ به صورت صاحب خبر ، راهبر ، ادیب عشق ، وپدر تعبیر شده است . اما مرید که در عرفان وتصوف به آن سالک ، رهرو و محب نیز می گویند ، کسی است نوآموز ونیازمند تزکیه که از هر لحاظ باید تحت تعلیم مراد خود باشد تا بتواند پله پله مراحل سیر وسلوک را طی کند وبه مقام شیخی برسد . در این شعر حافظ به پسر وبی خبر وراهرو تعبیر شده است . ظهر به خیر .حسن دهقان
گاهی اوقات بعضی ها کلمه ی آسیاب را آسیا تلفظ می کنند که غلط است .درست این کلمه «آسیاب » است .خود کلمه آسیاب از دو تکواژ آس وآب ساخته شده است .آس یعنی چیز گرد ومدور که می چرخد. آسمان نیز همین گونه است .پس آسیاب یعنی چیز گردی که به وسیله آب می چرخد وگندم ها را آرد می کند. یای وسط آن نیز یای میانجی است . در قدیم به دو قطعه سنگی که با دست می چرخیدند وگندم ها را آرد می کرد ند، « دستاس »می گفتند . شبتان به خیر . حسن دهقان
سار بان از دو تکواژ« سار» و«بان »ساخته شده است .سار به معنی شتر است وبان پسوند نگهدارندگی یا نگهبانی است . پس ساربان یعنی نگهبان شتر
رودگی می گوید : داشتی آن تاجر دولت شعار / صد قطار سار اندر زیر بار
سار یعنی شتر.عصر به خیر .حسن دهقان
واژه بیهوده از «بی» و«هوده » ساخته شده است .هوده به معنی راست
ودرست وحقیقت است .پس بیهوده به معنی نا راست،نا حق یانا درست
است . شب خوش. حسن دهقان
شعر خوان هشتم از مجموعه اشعار اخوان ثالث در کتاب « در حیاط کوچه پاییز در زندان » انتخاب شده است واولین چاپ آن نیز در سال 1355 خورشیدی انجام گرفته است . لحن شاعر در آن کاملاَ حماسی است .
شاید مهمترین قسمت درس خوان هشتم این عبارت باشد . شاعر به معرفی شعر وقصه خود می پردازد . قصه او چه چیزهایی را بیان می کند؟
1-بیانگر درد ورنج انسان های فرودست وپایین جامعه است . ( این گلیم تیره بختیهاست ) گلیم نماد انسان های فقیر است .پس شاعر با تشبیه شعر خود به گلیم ،می خواهد بگوید: شعر من بیانگر درد دردمندان وبدبختان جامعه است.
2- بیانگر کشته شدن جوانان بی گناه مانند سیاوش وسهراب است ( خیس خون داغ سهراب وسیاوشهاست ). آوردن صفت داغ برای خون ،بیانگر آن است که هنوز هم خون آن بی گناهان از ورای هزاره ها از درون جوانان این کشورمی جوشد وخود را نمایان می کند وهیچ گاه سرد وخاموش نمی شود .
3- شعر شاعر بیانگر هویت ملی ماست ( روکش تابوت تختی هاست )روکشی که بر تابوت سربازان کشته شده در راه دفاع از کشور کشیده می شود ، پرچم آن کشور است. این پرچم نماد هویت ملی هر کشور است . پس شاعر با تشبیه شعر خود به روکش ، می خواهد بگوید شعر من بیانگر هویت ملی این کشور است و تختی نیز نماد غرور وافتخار این کشور .
آرایه ها ونماد های مصراع ها :
1-تشبیه شعر به گلیم 2-گلیم نماد فقر ونداری 3- سهراب وسیاوش نماد جوانان ی که بی گناه کشته شده اند 4- تشبیه شعر به روکش 5- روکش تابوت نماد هویت ملی 6- تختی نماد غرور وافتخار کشور ایران 7- خون مجاز از کشته شدن است8- سهراب وسیاوش استعاره از جوانان بیگناه کشته شده
علامت جمع ها درکلمات تختی وسیاوش برای بیان امثال است .تختی ها یعنی انسانهای امثال تختی
معنی : شعر من بیانگر درد ورنج انسان های بدبخت این جامعه است ونشان دهنده ی کشته شدن جوانان بی گناه این کشور ونشان دهنده ی هویت ملی ما ایرانیان است .عصر به خیر .حسن دهقان
1-حرف را به عنوان علامت مفعول :گفت می باید تورا تا خانه قاضی برم(ص 19) خود را وارهان(ص19)آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم (ص26)هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت (ص27)و....
2-حرف را به جای حرف اضافه برای :منت خدای را (برای خدا ،ص12)ما راچه تحفه کرامت فرمودی ( برای ما ،ص14)اصحاب را ( برای اصحاب ،ص14) در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود (برای کسی ،ص53)بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است ( برای بی عشق زیستن ،ص56)خستگان راه را ( برای خستگان ،ص87)بخشندگی وایثار را سراپا دست باش ( برای بخشندگی ،ص87)سپاس خورشید را ( برای خورشید ، ص87)فریب آزاده مردم را (برای فریب ،ص87) آتش ابراهیم را نبود زیان ( برای ابراهیم ،ص106)تورااین هردو نیست ( برای تو،ص 115)در خرد وبینش اورا همتایی نیست ( برای او ،ص120)شیر مردی باید این ره را شگرف ( برای این راه ،ص120)شما را چراغ فرا میداشتم ( برای شما ،ص128)گَلّه ما را گِله از گرگ نیست (برای گله ما ، ص141)
3-حرف را به جای حرف اضافه به : همه را رسیده (به همه ،ص12) فراش باد صبا را گفته ( به فراش ،ص12) دایه ابر بهاری را فرموده ( به دایه ،ص12)داروغه را گوییم ( به داروغه ،ص19)سریر ملک عطا داد کردگار تورا ( به تو ،ص36)بنده را گوید (به بنده ،ص53)چواز شمعی رسد پروانه رانور ( به پروانه ،ص56)پاداش هر زخمه سنگی را ( به پاداش ،ص87)من را هم گفتید، همه را گفتید ( به من ، به همه ،ص88)همی دادمژده یکی را دگر ( به یک دیگر ،ص104) یک یک آنان را پاسخ گفت ( به یک یک ،ص122)گفت ما را ( به ما ،ص122 ) زبانم را بیانی آتشین ده ( به زبانم ،ص163)
4-حرف را به جای حرف اضافه از : آشنایان را در ایام پریشانی بپرس ( از آشنایان ،ص49)یکی را از ملوک عجم ( از یکی از ملوک ،108 )وزیر ،ملک را پرسید ( از ملک ،108)قضا را قرعه به نام ( از قضا ،122)
5-حرف را به جای حرف اضافه در :که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار ( در نزد من ،ص101)
6- حرف را به جای حرف اضافه با:بسته مهر را پیمان ( با مهر ،ص112)
7- حرف را به عنوان رای فک اضافه :اطفال شاخ را به قدوم فرارسیدن بهار کلاه شکوفه بر سر نهاده ( برسر اطفال شاخ ،ص12)کان سوخته را جان شد ( جان آن سوخته ،ص14)گفت نزدیک والی را سرای ( سرای والی ،ص19) مر زبان را مشتری جز گوش نیست ( مشتری زبان ،47)همه صاحبدلان را پیشه این است ( پیشه همه صاحبدلان ،ص105)معرفت را وادی ای بی پا وسر ( وادی معرفت ،ص123)
که باشد شادمانی را سزاورار ( سزاواز شادمانی ،ص153)دلم را داغ عشقی بر جبین نه ( برجبین دلم ،163ص)
رای مالکیت که در قسمت فارسی یازدهم توضیح داده شد : چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان (دیوار امت نهاد،ص13)چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان ( آن نهاد ،ص13) کان را که خبر شد ( آن نهاد ،ص14)مارا فراغتی است که جمشید جم نداشت ( مانهاد ،ص27)لیک چشم وگوش را آن نور نیست ( چشم وگوش نهاد ،47) تو را به درگاه حق تجلی وقرب باشد ( تو نهاد ،ص51)مرا از خود یاد نیاید ( من نهاد ،ص51)او را به جمال میلی نباشد ( او نهاد،ص52)در رگ جان هرکه را چون زلف پیچ وتاب است ( هرکه نهاد ،ص56) ) مرا لطف تو می باید ( من نهاد )بر آتش یکی را بباید گذشت ( یکی نهاد ،ص100) سری پر زشرم وبهایی مراست (من نهاد ،ص103) رهایی مراست (من نهاد،ص103)تو را این هر دو نیست ( تو نهاد ،ص108) پادشاه را کرم باید ( پادشاه نهاد ،ص108) همگنان را خون گرمی بود ( همگنان نهاد ،ص109) ما پرندگان را پیشوا وشهریاری است ( ما پرندگان نهاد ،ص120)چون بود اقلیم ما را شاه نیست ( اقلیم نهاد ،ص120)ستارگان افلاک را در آن راهی نیست ( ستارگان افلاک نهاد ،ص154)هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست ( هر آن دل نهاد ،ص163)
رای بعضی از جملات را می توان در معنای حرف اضافه برای نیز در نظر گرفت ؛ مثل : چه غم دیوار امت را ،چه باک از موج بحر ، لیک چشم وگوش را ،ما را فراغتی است ، سری پر ز شرم و... .البته رای مالکیت آن ها بهتر است که کتاب چیزی درباره ی آن نگفته است .به عنوان مثال ، در بیت : «کان را که خبر شد خبری باز نیامد »اگر دانش آموزی بپرسد :نوع رای به کار رفته را چه در نظر بگیریم ؟ چه جوابی بدهیم؟عصرتابستانتان به سلامتی وفراغت . حسن دهقان
کاربرد های حرف «را» در کتاب فارسی دهم دبیرستان
1-حرف را به عنوان علامت مفعول : الهی فضل خود را یار ما کن (ص 10) ماه ببیند رخ خود را به من ( ص 14 ) چوخود را به چشم حقارت بدید ( ص16) و....
2-حرف را به جای حروف اضافه « با ،از ،برای ، به »: اورا ابوالفتح علی بن احمد می گفتند ( به او ، ص31) او را زیادت نعمت دیدند ( برای او ،ص56)گر در طلبت ما را رنجی رسد ( به ما ، 59) توچه آیتی خدارا ( برای خدا،ص72) دهد از کرم گدا را (به گدا ، ص72) هم اکنون توراای نبرده سوار (به تو،ص99)ذوالنون مصری پادشاهی راگفت (به پادشاهی ،ص103 )درویش ورعیت راچه سود دارد (برای درویش ورعیت ،ص103)مر آن را جز ازچاره درمان ندید (برای آن،ص106)تورا بهتر آید که فرمان کنی ( برای تو ،ص107)می نمود آن مرغ را هرگون شگفت (به آن مرغ ،ص115)آن مرد اورا گفت ( به او ،ص131) تورا چه رسیده است ( برای تو ،ص131) ده دینار تورا دهم ( به تو،ص131)
3- حرف را به عنوان رای فک اضافه : رای فک اضافه را در قسمت قبل توضیح دادم .همه کس رابه سزا حق شناس می باش ( حق شناس همه کس ،ص18) مرا اهلیت چیست ( اهلیت من ،ص 31)یکی از دوستان مخلص را مگر اواز من رسید به گوش ( به گوش یکی از دوستان مخلص،ص35)یعقوب را بدومیل وعنایت دیدند ( میل وعنایت یعقوب را ،ص56)مرا مادرم نام مرگ توکرد ( مادرم نام مرا ،ص99)بداندیش را آتش خرمنند ( آتش خرمن بد اندیش اند،ص111)شما را چوباور به یزدان بود ( باور شما ،ص111)هم اومرا شما را نگهبان بود ( نگهبان شما ،ص111)بزی را رشته در گردن کرده ( رشته در گردن بزی ،ص130)به لطف ما را دست گیر ( دست ما را ،151ص)یعقوب خود او را به صبر آموزگار بود (آموزگار او ، ص56)
نکته : (شهر را از عدل دیوار کن ص68).در این جمله می توان برای «را» دو کاربرد در نظر گرفت وجمله را به دو صورت معنا کرد که هر دوصورت نیز درست است . هم می توانیم بگوییم : دیوار شهر را از عدل کن( رای فک اضافه )؛ هم می توانیم بگوییم برای شهر دیواری از عدل کن ( را به جای حرف اضافه برای )کن یعنی بساز.
4- رای مالکیت : این نوع را هم در قسمت قبل توضیح دادم . همانا اورا تصور شود ( او، نهاد ،ص31)مرا در آن حال با مردی پارسی آشنایی افتاده بود ( من ،نهاد ،ص31) او را باوزیر صحبتی بودی ( او ،نهاد،ص31)مرادرفضل مرتبه ای است زیادت ( من ،نهاد ،ص31)یوسف را از روی نیکوبند وزندان آمد ( یوسف ،نهاد ،ص56) که رهام ر ا جام بادست جفت ( رهام نهاد ،ص99)نبد مرغ را پیش تیرش گذر (مرغ نهاد ،105)بود بقالی ووی را طوطیی (وی، نهاد ،ص115)از قیاسش خنده آمد خلق را ( خلق نهاد ،ص116)گر ذوق نیست تورا ( تو ،نهاد ،125)آن مرد را ملال گرفت ( آن مرد ،نهاد ،131)
معلم را عادت بود ،ص 39. رای این جمله را می توان به دوصورت به کار برد :1- رای فک اضافه :عادت معلم بود 2- رای مالکیت : معلم عادت داشت
مرا حدیثی از اسب پردازی معلم در یاد است ،ص39.رای این جمله را نیزمی توان به دو صورت به کار برد :1- رای فک اضافه : حدیثی از اسب پردازی معلم در یاد من است 2-رای مالکیت : من حدیثی از اسب پردازی معلم در یاد دارم . البته رای مالکیت آنها بهتر است . عصرتان به خوبی ومهربانی . حسن دهقان
امروزه حرف را در نثر فارسی به عنوان علامت مفعول به کار می رود .اما در شعر ونثر فارسی سنتی علاوه بر این کاربرد ،کاربرد های دیگری نیز داشت . در این جا سعی می شود که انواع کاربرد آن را همراه با مثالهایی از کتب فارسی سال های دهم ، یازدهم ودوازدهم بیان شود. باشد که دانش آموزان عزیزرا درامرمعنی درست عبارات یاری کند.چون مواردکاربرد آن در فارسی 1، 2و3 بسیاراست ابتداازفارسی یازده شروع می کنم.
کتاب فارسی سال یازدهم:
1-حرف را به عنوان علامت مفعول : شغال نگون بخت را شیر خورد (ص12)مینداز خود را چوروباه شل (ص12)نه خود را بیفکن که دستم بگیر (ص13) موری را دیدند (ص16) و....
2- حرف را به جای حرف اضافه برای :به مستحقان ودر ویشان دهند شکر این را ( برای شکر این ، ص17)در هر سفری ما را بیارند ( برای ما ،ص18)تا خویشتن را ضیعتکی حلال خرند ( برای خویشتن ، ص18 )تا از حکایت های شیخ اورا چیزی می نوشتم (برای او ، ص34) جمعی را مشتبه شده( برای جمعی، ص57) هر درختی را ثمرتی معین است ( برای هر درختی ، ص 71)وسرو را هیچ از این نیست ( برای سرو ، ص71 )این مرد را کاری افتاد ( برای این مرد ، ص 116) هر یک خود را می کوشید ( برای خود ، ص 116) هر یک را در دیگری راهی گشاده ( برای هریک ،ص117)وآن را بر خود حقی نمی شناسی ( برای آن ، ص118) وایشان را از آن روی بر من حقی واجب شده است ( برای ایشان ، ص118 )
حرف را به جای حرف اضافه از : حکیمی را پرسیدند ( از حکیمی ، ص71)
حرف را به جای حرف اضافه به : خرد را گر نبخشد روشنایی ( به خرد ، ص10)بونصر را بگوی ( به بونصر ص18)مرا گفت ( به من، ص18 )بونصر پسرش را گفت ( به پسرش ، ص20)از کوه لکام تو را سلام گفت ( به تو ، ص56) جبرئیل را بفرمود ، اسرافیل را بفرمود ، عزرائیل را بفرمود ( به جبرائیل ، به عزرائیل ،به اسرافیل ، ص 57 ) اگر ما را آفتی رسد ( به ما ، ص59) بفرمود پس کاوه را پادشاه ( به کاوه ، ص 99) او رامطوقه گفتندی ( به او ،ص 116) یاران را گفت ،او را بگویم ،کبوتر را فرمود ( به یاران ،به او ، به کبوتر ، ص 117) ما را بر آنچه قسمت کرده ( به ما ، ص121)
حرف را به جای حرف اضافه از : شبی را تا شبی با لشکری خرد ( از یک شب ، 70)
حرف را به جای حرف اضافه در : قربت را خطر بسیار است ( در قربت ، ص57 )
3-رای فک اضافه : فک اضافه یعنی جدا شدن مضاف از مضاف الیه. را بین مضاف ومضاف الیه قرار می گیرد وبین آن دو جدایی می اندازد ومضاف را به بعد از مضاف الیه منتقل می کند؛ مثال :مادر را دل بسوزد؛ یعنی دل مادربسوزد.
یقین مرد را دیده بیننده کرد ( دیده مرد را، ص 12 )شما را سر وکار با عشق نبوده است ( سروکار شما ،58ص)خزانگی آن را دل آدم لایق بود ( لایق خزانگی آن ،ص58) آن را هیچ خزانه لایق نیست (لایق آن،ص58)هر که را در جان غم جانانه نیست ( در جان هر کس ، ص61)صبح روشن آزادی را به تماشا ایستاده ایم ( به تماشای صبح روشن آزادی ،ص89)مرا در نهانی یکی دشمن است ( دشمن من است ، ص97)جهان آفرین را به دل دشمن است ( دشمن جهان آفرین ،ص100)مرا اوج عزت در افلاک توست ( اوج عزت من ، ص 112)آن موش را زبرا نام بود ( نام آن موش ،ص117)
4- رای مالکیت : این را با نهاد جمله همراه است و معمولاً نیز فعل این جملات اسنادی است : خدا را بر آن بنده بخشایش است (خداوند نهاد،ص13)ونگویم مرا سخت در بایست نیست ( من نهاد ، ص20 )مرا به کار نیست ( من نهاد جمله ،ص20 )شمار آن به قیامت مرا باید داد ( من نهاد جمله ،ص20) عزم تماشا که راست ( که نهاد جمله ،ص30) گمان مبر که مرا درد این جهان باشد ( من نهاد ،ص31)مارا با این مشتی خاک چه کارها از ازل تا ابد در پیش است ( ما نهاد جمله ، ص57)همه را سجده او باید کرد ( همه نهاد ، ص57)اگر حق تعالی را با این قالب سر وکار خواهد بود ( حق تعالی نهاد ، ص58)چنان بد که ضحاک را روز وشب( ضحاک نهاد ، ص97)نشد هیچ کس را هوس رزم او ( هیچ کس نهاد ،107)مگر تو را به نفس خویش حاجت نمی باشد ( تو نهاد ، ص 118)مرا نیز از عهده لوازم ریاست بیرون باید آمد ( من نهاد ،ص118) اگر شما را توان نباشد (شما نهاد ، ص142). روز وروزگارتان شیرین .حسن دهقان
حرف مگر دارای معانی مختلفی است از جمله : الا،لیکن ، به غیر وبه جز ، شاید ،حتماً،یا ، آیا ، گویی، از قضا، فقط ، چه خوبست وبه جاست ، به امید آنکه .بنابر این برای بیان درست معنی جملات وعبارات باید به معنی این حرف دقت کرد . در اینجا جملاتی را که با این حرف در کتب فارسی 1-2-3متوسطه دوم به کار رفته است ، بررسی می کنم .
1-مگر به معنی آیا :
از فارسی دهم :مگر( آیا) نمی بینی میان همه خانه ها دیوار است ؟ ( ص 26 ) مگر (آیا ) به راستی جز این است ؟( ص77) تومگر( آیا ) از شیشه روغن ریختی ؟ (،ص116) ومگر(آیا ) می شد بگویی آری ؟ (ص137)
فارسی یازدهم :مگر ( آیا ) تو را به نفس خویش حاجت نمی باشد ؟( ص 118 ) مگر ( آیا) نه راهنمای ما هر شامگاهان ...( ص 146)
فارسی دوازدهم :مگر ( آیا) سر پادشاهی کردن نداری ؟ ( ص 107) مگر ( آیا ) می خواهی آبروی خودت را ببری ؟ (ص133) مگر (آیا) یادتان رفته وقتی با هم قرار ومدار گذاشتیم . ( ص138) مگر( آیا) نمی دانی داری به عالمی بی پایان و...قدم می گذاری ؟ (ص154) من خود نیز مگر(آیا) در خور ملامت نیستم ؟ ( ص159)
2- مگر در معنی الا یا به جز ( حرف استثنا ) :
فارسی دهم :حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست ( ص51)مگر تو را مگر تورا( ص137)
فارسی یازدهم : مگر از تنی چند از اطبا ( ص17)مگر سرو را که ثمره ای ندارد (ص71)
مگر آن که شوقی باشد ،مگر آنکه کاری باشد ،مگر آن که مهری باشد ( ص142 )
فارسی دوازدهم :مگر آنکه مرگ ما را خواسته باشی (ص136)
3- مگر در معنی از قضا واتفا قاًاز فارسی دهم : مگر( اتفاقً) آواز من رسید به گوش (ص35)
4- مگر در معنی شاید از فارسی دوازدهم : مگر آتش تیز پیدا کند (ص101)
5-مگر در معنی به امید آن که از فارسی دوازدهم : مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی(ص10)
6- مگر به عنوان حرف از فارسی دوازدهم : مگر چقدر فاصله بود تا نیروهای دشمن ( ص90) . ایام به کام .حسن دهقان
کتاب در تعریف مضارع التزامی نوشته است : وقوع کاری را در زمان حال با تردید ، شک،شرط یا آرزو بیان می کند .
حالا ممکن است دانش آموزی بپرسد که تعریف کتاب با اسم مضارع التزامی چه ارتباطی دارد ؟
از آن جا که متأ سفانه بعضی از تعاریف کتاب یا مبهم هستند یا ناقص ، آن را توضیح می دهم تا ابهام موجود برطرف شود .
التزام از نظر لغوی بر وزن افتعال عربی است ؛ یعنی کاری را لازم وواجب دانستن است ؛ مثلا ً : باید به مدرسه بروم .پس مدرسه رفتن لازم وواجب است .
حالا تعریف مضارع التزامی در زبان فارسی : انجام گرفتن کاری را در زمان حال به صورت الزام ( باید ) ، شک وتردید ، شرط،آرزو وخواهش بیان می کند :
باید به قوانین احترام بگذاریم.شاید به تهران بروم . اگر ورزش بکنیم ،سالم می مانیم . کاش باران بیاید.خواهش می کنم خود کارتان را به من بدهید .
حالا چون بیان این گونه فعلها به صورت شک ، شرط، آرزو وخواهش هم به صورت التزام بیان می شود، همه را در زیر مجموعه مضارع التزامی آورده اند. ( ماضی التزامی نیز همین گونه است ) عصرتان به خیر .حسن دهقان
صد سال ره مسجد ومیخانه بگیری
عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری
از پیر خرابات تو بشنو یکی پند :
هر دست که دادی به همان دست بگیری . شیخ بهایی
این واژه در زبان پهلوی ( قبل از اسلام) گیان بوده است که به گِیَه تبدیل
می شود . جالب آن جاست که همین واژه ی گیان در گذر زمان به واژه ی
جان تبدیل می شود. بنابراین معلوم می شود که پسر چقدر برای بختیاری ها
ارزشمند بوده و هست که به آن هنوز هم در زبان خود گِیَه می گفتند و
می گویند. پس گِیَه به معنی جان وزندگی است .( برگرفته از کتاب نامه ی
باستان . دکتر جلال الدین کزازی ) .شبتان به خیر .حسن دهقان
یکی از تغییراتی که از زبان فارسی میانه ( پهلوی )به فارسی نو (
امروزی) اتفاق افتاد ، حذف واج «گ» بود که درآخر بعضی از کلمات بود .
کلماتی مثل : خنده ، نامه ، جامه ؛ هنگامه ، میانه و... . این کلمات در زبان
فارسی میانه یا پهلوی خندگ ، نامگ، جامگ ، هنگامگ .میانگ تلفظ می
شدند . که در گذر زمان در فارسی نوحرف «گ» از آنها حذف شد و خندَ ،
نامَ ، جامَ و... تلفظ می شدند . برای نوشتن این کلمات به خاطر این که با
نام وجام و میان وخند اشتباه گرفته نشود به آخر این کلمات « ها» اضافه
کردند تا با هم تفاوت معنایی داشته باشند وخواننده تفاوت بین نام ونامه
را تشخیص دهد . از این جهت « های بیان حرکت یا هایی که نوشته می
شود ولی تلفظ نمی شود » به آخر این کلمات به جای حرف« گ »اضافه
شد .(برگرفته از کتاب تاریخ زبان فارسی .دکتر مهری باقری ) پیشاپیش عید
فطر ،عید بندگی ،بر همه ی روزه داران عزیز مبارک باد .حسن دهقان
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران / بیداری ستاره در چشم جویباران
ابتدا آرایه ها : 1- تشبیه پنهانی یا مضمر ؛ معشوق را به برگ گل تشبیه کرده است که از برگ گل نیز مهربانتر است 2- مهربانی را به برگ گل نسبت داده است ( تشخیص )3- بوسه های باران : اضافه استعاری وتشخیص ( باران به انسانی تشبیه شده است که چیز ی را می بوسد )4- بوسه : استعاره از برخورد قطرات باران بر روی برگ 5- بین بیداری وچشم مراعات نظیر یا تناسب وجود دارد 6- بیداری ستاره : اضافه ی استعاری وتشخیص ( ستاره به انسانی که بیدار است ، تشبیه شده است )7-چشم جویباران : اضافه استعاری وتشخیص ( جویبار به انسانی تشبیه شده است که چشم دارد )8- واج آرایی در صامت ر( 8 بار ) مصوت بلند آ(8 بار) صامت ب (6 بار) 9- تشبیه معشوق به ستاره در مصراع دوم
معنی مصراع اول: ای معشوق من تو از برگهای گل که در زیر قطرات باران لطیف تر وزیباتر به نظر می رسد ، مهربانتر و زیباترهستی .
معنی مصراع دوم :تو مثل درخشش ستاره در میان آب جویباران زیبا هستی ( دیدن چهره ی ماه وستاره در میان آب از دیدن مستقیم ماه وستاره زیباتر است )
البته مصراع دوم را نیز می توان این گونه نیز معنی کرد: ای معشوق من تو از درخشش ستاره در میان آب جویباران نیز زیباتر هستی
درباره ی تشبیه پنهانی که در قدیم به آن مُضمَر می گفتند ،باید در بخشی جدا گانه آن را توضیح داد.عصرتان به خیر.حسن دهقان
حلقۀ زلف ، اضافۀ تشبیهی است . حلقه از نظر شکل ظاهری و دایره مانند آن به زلف تشبیه شده است . اما نکتۀ اساسی مصراع آن است که در قدیم به حلقه هایی که برچار چوب در یا صندوقچه نصب می کردند وقفل یا زنجیر را بدان می انداختند ،زلفین می گفتند ؛ چون از نظر شکل ظاهری مانند هم بودند . عصر به خیر .حسن دهقان
عزیزی پرسیده است : 1-چرا در شمارش واژه ( حسب حال ) را یک وا ژه در نظر می گیریم ولی ( شاهراه علی ) را سه واژه ؟2- چرا (عبار ت است از ) را یک وا ژه حساب نمی کنیم ؟
چگونه تشخیص دهیم کلمه ی مثل( حسب حال یا شاهراه علی )یک وا ژه است یا چند وا ژه؟
این مطلب را قبلاً آقای عبدالوند پرسیده بود وبنده نیز در آن جا کاملاً توضیح داده ام .اگر به عناوین مطالب وبلاگ مراجعه کنید وپاسخ به سوال آقای عبدالوند ودکتر محمد معین را نگاه کنید، متوجه آن می شوید . در هر صورت آن را توضیح می دهم .
برای تشخیص این که بدانیم کلمه ای یک وا ژه است یا نه ابتدا می آییم وبین اجزای تشکیل دهنده ی آن( علامت های جمع)اضافه می کنیم . اگر معنی بدهد، آن کلمه یک وا ژه نیست .مثلاً می خواهیم بدانیم «کتابخانه» یک واژه است یا نه ؟ بین کتاب وخانه علامت جمع اضافه می کنیم : کتاب ها خانه . معنی ندارد. البته نقش نمای اضافه را نباید اضافه کرد .پس متوجه می شویم که کتابخانه باید یک واژه باشد؛چون تکواژ«ها »بین آن قرار نمی گیرد ، پس یک وا ژه حساب می شود . حالا به ( درختِ خانه ) علامت جمع اضافه می کنیم . درختانِ خانه . معنی دارد . پس در ختِ خانه یک وا ژه نیست .
حالا ( حسب حال ) علامت های جمع اضافه می کنیم : حسب ها حال . بی معنی است . پس حسب حال نیز باید یک وا ژه باشد .
حالا شاهراه علی : شاهراه های علی .می بینیم که معنا دارد هست .پس شاهراه علی نمی تواند یک وا ژه باشد .
ما نمی توانیم بین اجزای تشکیل دهنده ی وا ژه ای غیر ساده ( مرکب یا وندی –مرکب )هیچ تکوا ژی قرار دهیم ؛ چون کلمه معنی خود را از دست می دهد ؛مانند مثال های بالا.
پرسیده بودید چرا «عبارت است از » را یک وا ژه حساب نمی کنیم . این عبارت از «یک اسم + یک فعل +یک حرف »تشکیل شده است .چنان ترکیبی در زبان فارسی هیچ گاه نمی تواند یک وا ژه باشد .یعنی اگر هر حرفی بعد از فعل بیاید با فعل تر کیب نمی شود تا یک وا ژه بسازد .
البته ما از ترکیب حرف +اسم +فعل می توانیم یک وا ژه بسازیم؛ مثل : به حساب می آوریم .ولی ترکیب اولی امکان ندارد.
این گونه فعل ها را مرکب می گویند ( به شمار آوردن , در نظر گرفتن ) که یک وا ژه حساب می شوند .آخرین کلمه ی آن ها نیز فعل است نه حرف. عصر تان بهاری .حسن دهقان
نقدی بر شناخت قید در ادبیات فارسی سال نهم ( ص 116 )
در این صفحه برای شناخت قید کتاب نوشته است : قید از ارکان اصلی جمله
نیست وحذف آن هیچ آسیبی از دید معنایی در جمله پدید نمی آورد .
در این جا چند نکته لازم است مورد توجه قرار گیرد : 1- چه کسی ارکان اصلی جمله را مشخص می کند؟ 2- آیا زبان انسان ممکن است چیزی را به کار ببرد که ضروری نباشد؟ با توجه به قانون کم کوشی زبان ، چگونه ممکن است زبان کلمه ای به کار ببرد که که به آن نیاز ندارد؟3- آیا این گونه معرفی کردن اجزای جمله تحمیلی نیست وبا روح زبان به عنوان دستگاهی زنده وپویا وبا نظم وقاعده در تضاد نیست ؟
در جواب سوالات بالا باید بگویم که آن چیزی که مشخص می کند چه جزئی در کلام به کار رود یا به کار نرود خود زبان است . زبان به ما می گوید که آیا در جمله ی ( فردا باران می آید ) کلمه ی فردا واجب است به کار رود یا نه ؟ اگر ما کلمه ی فردا را در این جمله به کار برده ایم، پس واجب بوده که به کار رود . وقتی واجب است به کار رود پس از ارکان جمله است . در حقیقت این ما هستیم که در کار زبان دخالت کرده یم وبرای آن ارکان وغیر ارکان به کار برده ایم .
زبان به طور طبیعی آن چه را که برای رساندن مفهوم خود نیاز دارد، به کار می برد . آن چه را هم که نیاز ندارد به کار نمی برد . پس هر چه در جمله به کار رود ، واجب است ورکن جمله به حساب می آید چه نهاد باشد چه قید چه صفت و....
زبان انسان عادت به آن دارد که تا جایی که امکان دارد در به کار بردن کلمات وجملات صرفه جویی کند ( قانون کم کوشی ) مثال های آن در زبان انسان فراوان است ؛ می گویم را می گم تلفظ می کنیم ،می روم را می رم یا از دانشگاه چه خبر و.... پس وقتی کلمه ای به کار می رود، حتما ً جمله به آن نیاز دارد واز گفتن آن مقصودی دارد و آن کلمه معنای خاصی را باید برساند . مثلا ً در جمله ی ( حسین عالی بازی می کند ) مقصود اصلی گوینده بازی کردن حسین است یا عالی بازی کردن او؟قطعاً گوینده بیشتر بر روی کلمه ی عالی بیشتر تأ کید دارد تا بازی او . پس عالی از ارکان جمله است.چون در جمله به کار رفته است ؛ چون تأ کید گوینده بیشتر بر روی آن است . در همین جمله عالی قید است وبنا بر تعریف کتاب قابل حذف . ( حسین بازی می کند ) آیا این جمله می تواند مقصود گوینده را کامل بیان کند ؟ آیا وا قعاً معنا ومقصود گوینده با حذف عالی کاملاً بیان می شود ؟ هرگز .اصلا ً گوینده تمام تأ کید خود را بر روی کلمه ی « عالی» گذاشته است وگرنه گفتن جمله ی ( حسین بازی می کند ) به خودی خود چیز ی را نمی رساند. گوینده تمام توان خود را گذاشته است که عالی بازی کردن حسین را بیان نماید . پس چگونه به همین راحتی قابل حذف است ؟
علی آمد .علی امروز آمد .علی امروز با اتوبوس آمد . علی امروز با اتوبوس با پدر ش آمد . کلمات ( امروز ، اتوبوس ، پدرش ) قید هستند. چرا در جمله به کار رفته اند ؟ مگر همان جمله ی اول( علی آمد ) کامل نبود؟ پس اضافه کردن قید ها برای چیست ؟ آیا اضافه کردن آن ها به این دلیل نیست که گوینده یا نویسنده احساس کرده است که برای رساندن مفهوم کامل خود با ید جزئی به آن اضافه کند ؟ پس چرا این قید ها جزء ارکان جمله نیستند وقابل حذف هستند ؟
تحمیل کردن نظرات خود به زبان کاری نادرست است و باعث می شود از حقیقت زبان دور شویم .نباید آنچه را که ما می خواهیم به زبان نسبت دهیم وتعاریفی به کار ببریم که با آنچه زبان به کار می برد در تضاد باشد.
ما زبان را به عنوان یک نظام می شناسیم که همه چیز در آن طبق نظم وقاعده به کار می رود .پس اگر جزئی در جمله به کار می رود، مطابق با نظم جمله است وسرخود استفاده نشده است .به نظر نگارنده نه تنها قید بلکه هر جزئی دیگر( مضاف الیه ، صفت ، بدل و...) که در جمله به کار می رود، رکن جمله حساب می شوند ؛ چون جمله به آن نیاز دارد ومعنای آن کامل می شود . برای تشخیص کلمات در جمله باید تعاریف بهتری ارائه داد . ایام به کام . حسن دهقان
طرز نوشتن همزه ی میانی
کلمات غیر فارسی و غیر عربی که همزه دارند ، با کرسی ی نوشته می شوند :
پرو تئین ، زئوس ،نئون ،سئول ،رئالیسم، تئاتر ،ژوئن و....
1-اگرهمزه ی میان کلمه ساکن باشد وحرف ماقبل آن فتحه دار باشد با کرسی الف
نوشته می شود : تَأیید ،تَأثیر ، تَألیف،تَأمین ،رَأی ،رَأس ، ،مَألوف ،مأنوس،طمأنینه
تأسیس،رأفت و....
اگرحرکت همزه میانی فتحه باشد و حرکت حرف ماقبل آن نیز فتحه باشد ،باز هم با
کرسی الف نوشته می شود :تَأ مل ، تَأهل، تَألم ، تَأثر، متَأثر، تَأسف .
2- اگر حرکت حرف ماقبل همزه ضمه باشد ( چه همزه ساکن باشد چه متحرک
)همزه با کرسی واونوشته می شود : سُؤال ،رُؤِیا ، مُؤمن ،مُؤ اخذه ، مؤانست ، رؤ
یت ، رؤ سا ، مؤ سسه ، مؤ ثر ، مؤ لف، مؤ ذن ، مؤ خر ،مؤ ید ، مؤ نث و....
3- اگر حرکت همزه یا حرف ماقبل آن کسره باشد با کرسی ی نوشته می شود :
توطئه ، تبر ئه ، ائمه ، رئیس ،ذائقه ،ارائه،اسائه
4- اگر بعد از همزه ی میانی مصوت بلند ای یا او بیاید ، همزه با کرسی ی نوشته
می شود : رئوف ، لئیم ،مئونت ( خرجی )، جز ئیات ، شئون ، رئوس ، مسئول
علاوه بر موارد ذکر شده ، در زبان فارسی باز هم تغییراتی در نوشتن کلمات همزه
دار داده شده است ؛ مثل : جرئت یاهیئت یا مسئله یا نشئت که باید با کرسی الف
نوشته شود ولی ما آنها را با کرسی ی می نویسم . در این گونه موارد طبق نگارش
کتاب درسی آنها را می نویسیم . عصر به خیر . حسن دهقان
با بنده ارتباط برقرارکنند وسوالات ونظرات خود را در میان گذارند .
از آنجا که کلمات فارسی همزه ی پایانی ندارند , فارسی زبانان تلاش کرده اند که در نوشتن آن تغییراتی ایجاد کنند؛ مثلا ًهمزه ی پایان کلمات (املاء , انشا ء, امضاء و...) را حذف کرده اند .
همزه ی پایانی : 1- همزه اگر در پایان کلمه قرا گیرد و خودش وحرف ماقبل آن ساکن یا مصوت بلند باشد , به تنهایی و بدون کرسی نوشته می شود : ( سوء , جزء, شی ء,ماء )
نکته مهم :اگر به کلمات مذکور کلمه ای اضافه شود باز به تنهایی نوشته می شوند : سوء هاضمه , جزء اول , شی ء بزرگ . اگر «ی » اضافه شود با کرسی «ی» نوشته می شود (بررسی جزئی ,اثرات سوئی ,شیئی کوچک )
2- اگرحرکت حرف ماقبل همزه ی پایانی فتحه باشد , همزه با کرسی الف نوشته می شود ( مبدَأ , منشَأ , ملجَأ , خلَأ و....)
3- اگر حرکت حرف ماقبل همزه ی پایانی ضمه باشد , با کرسی « و» نوشته می شود : لُؤلُؤ( مر وارید ) , تلألُؤ ( در خشیدن ). عصر به خیر. حسن دهقان
در این جدول به جای همزه وشکل نوشتن آن با مثال اشاره شده است اما درباره ی آن توضیحی
داده نشده است .در اینجا توضیحاتی درباره آن داده می شود . ( البته در چند بخش ؛چون همه
ی آن طولانی است وموجب خستگی )
دو نکته : 1- در کلماتی که به های بیان حرکت ( هایی که نوشته میشود ولی خوانده نمی شود
)ختم می شوند , مثل : خانه , نامه در هنگام اضافه شدن به کلمه ی دیگر ,بالای ه , یای مخفف
یا دم بریده می گذارند که نباید آن را همزه به حساب آورد , نامۀ علی . البته در چند سال گذشته
کتاب درسی آن را به صورت اصلی می نوشت « نامه ی علی » که جدیدا به شکل مخفف
نوشته می شود ( ص96 ) 2- در کلماتی مثل آیین , آیینه , نیکویی پاییز و... بعضی نا آگاهان
این کلمات را با همزه می نویسند : پائیز , آئینه که غلط است وباید با یا و بدون همزه نوشته
شوند .1-جای همزه , آغازی : همزه اگر در اول کلمه بیاید به شکل الف نوشته می شود :
اندازه , آدم یا ایمان . حال اگر بخواهیم واج های (صدا ) آدم را بنویسیم , این گونه می شود :
صامت همزه / مصوت بلند ا /صامت د/مصوت کوتاه –َ یا فتحه /صامت میم.
اگر همزه با مصوت بلند ا بیاید بر روی آن علامت مد می گذاریم : آرزو یا آسمان در غیر این
صورت با همان الف نوشته می شود: اراده .
نکته ی مهم :ممکن است دانش آموزی بپرسد: چرا کلمه ای مثل منشآ ت ( نامه ها )
را باید با مد بنویسیم , در حالی که همزه آن در وسط کلمه است ؟
ابتدا می آییم کلمه را بخش بندی می کنیم : مُن/ شَ / آت . دقت کنید همزه در ابتدای
هجای آخر قرار گرفته است . اگر همزه همراه با مصوت بلند ا در ابتدای هجا یا بخش
قرار گرفته باشد ( در هر کجای کلمه هم که باشد )باید با علامت مد نوشته شود , مثل
کلمات : مآ خذ( جمع ما خذ ) لآ لی ( جمع لؤلؤ)مآ ثر(جمع مأثره ,کار های نیکو )
مآب ( جای بازگشت ) قر آن و.... عصر به خیر .حسن دهقان